من اون ماهی قرمزی ام که هر شب ته تنگ شیشه ای جیغ میکشه.
همون احمقی که هربار مزه آب گندیده اطرافش رو به جون میخره و کمک میخواد.
من اون ماهی قرمزی ام که نمیتونه مثل بقیه ماهی قرمز ها به دنیای تَنگِ تُنگ شیشه ایش عادت کنه. همونی که بهش گفتن کسی صداش رو نمیشنوه. نه که نخوان بشنون...اون ماهی میدونست که از اول هم حقی برای شنیده شدن نداشت.