ماه من

592 119 91
                                    

19/11/2021 (لس آنجلس)        کنسرت هری استایلز

کل روز رو بیرون گشتن و به پیشنهاد هوسوک, حالا توی کنسرت هری استایلز نشسته بودن. دنس و موزیک و نوشیدنی... همه چی فوق العاده بود و اینکه اینبار توی کنسرت کسی جز خودشون بودن هم, روش تاثیر داشت.

جیمین میخواست سر نوشیدنیشو باز کنه اما... اما کمی تعیین قلمرو که مشکلی نداشت؟! پس به ظاهر خواست در بطری رو باز کنه اما زورش نرسید و مستقیم بطری رو به جونگکوک داد :)

نوبت به آهنگ falling رسید. آهنگی که جیمین عاشقش بود و جونگکوک توی سالگرد سفرشون, اون رو کاور کرد. با همراهی هوسوک و تهیونگ, کلی از خودشون فیلم گرفتن و خوش گذروندن. 

وقتی نوبت به حمایت از خانواده ال جی بی تی و کام اوت اون دختر رسید, جونگکوک واقعا تحت تاثیر قرار گرفت. شجاعت اون دختر, تحسین برانگیز بود. سوزش چشماش و رفته رفته پر شدنشو حس میکرد . میتونست یه روزی وسط یه جمعیت بیشتر از این, بگه عاشق جیمینه؟ ممکن بود؟

وقتی نوبت به حمایت از خانواده ال جی بی تی و کام اوت اون دختر رسید, جیمین واقعا تحت تاثیر قرار گرفت. با نیم نگاهی به جونگکوک, حسرت تو چشماش, و اشکهاشو دید. پشت ماسکش, لبخند تلخی زد. یعنی میشد روزی برسه که اون هم وسط کنسرتش, بتونه دست جونگکوک رو تو دستش بگیره و بگه عاشقشه؟ 

باید جلوی اشک دوست پسرشو میگرفت. نمیخواست حتی اون قطره ها, تو چشماش جا داشته باشن! کمی به سمت جونگکوک خم شد: حسودی میکنی؟ میخوای همینجا ببوسمت؟

جونگکوک با شنیدن صدای جیمین, لبخندی زد و سعی کرد اشکاشو پس بزنه: نه نه... نمیخوام بنگ پی دی نیم قاتل بشه.

جیمین لبخندی زد و دستشو از روی کلاه, به موهای پسر کشید. مطمئن بود یه روز, هرچقدر دیر, اما بالاخره اینکارو انجام میدن :)

 مطمئن بود یه روز, هرچقدر دیر, اما بالاخره اینکارو انجام میدن :)

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

.

.

.

.

26/11/2021

ساعت 3 صبحو نشون میداد و جیمین هنوز خوابش نبرده بود... یک نیمه شب بود که بعد از ورزش کردن با جونگکوک برگشتن به اتاق خودش و جونگکوک هم خودشو به زور توی تخت جیمین جا کرده بود. دوش کوتاه دونفره ای با کلی شیطنتهای کوتاه گرفتن و بعد از خشک کردن موهای همدیگه, برای خواب آماده شدن... حالا صدای خروپف جونگکوک بلند شده بود و جیمین همچنان مشغول فکر کردن.

(Damn chocolate)شکلات لعنتیNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ