پارت19_ با من قرار بذار

339 72 35
                                    

تهیونگ ،بلافاصله بعد از عوض کردن لباساش به جیمین که کمی معذب روی تخت نشسته بود نگاه کرد

تهیونگ : چرا شما همینطوری نشستید؟ جونگکوکاااااا، یااااا ، روتو بکن اونطرف تا چیم لباسش رو عوض کنه

جونگکوک دستپاچه جواب داد

جونگکوک : ببخشید ولی چرا فقط من باید رومو اون طرف کنم؟

تهیونگ : جدا؟ میخوای بلند بگم چرا؟

جونگکوک پوزخندی زد و روی تختش پشت به اونا چهار زانو نشست جیمین خندید و تشکر کرد و لباسش رو درآورد، شلوارش رو بیرون کشید و دستش رو به سمت باکسر مشکیش برد نگاهی به تهیونگ کرد، پسر با لبخند مستطیلیش داشت بهش نگاه میکرد، جیمین سریع بهش نزدیک شد و وانمود کرد میخواد اونو بزنه، تهیونگ خندید و روشو به سمت دیوار برگردوند، حالا جیمین با خیال راحت باکسرش رو سریع بیرون کشید و لباسهای خشک رو تنش کرد و لباس های خیسش رو توی سبدی که بیرون از اتاق بود انداخت،به تهیونگ که با گوشیش مشغول بود لبخند زد و روی تخت دراز کشید و پتو رو روی سرش کشید

جیمین : میتونین برگردید

جونگکوک برگشت و به تهیونگ اشاره کرد به جیمین که سرش رو زیر پتو برده بود تا جونگکوک لباسش رو عوض کنه و تکون های ریز میخورد نگاه کنه، توی دل جونگکوک برای هزارمین بار توی اون روز از کیوتی و بامزه بودن کارهای جیمین لرزید.

جونگکوک بلند شد و لباس‌هاش رو سریع عوض کرد تا جیمین زودتر بتونه از زیر پتو بیرون بیاد

جونگکوک : جیمین؟ چراغ هارو خاموش کنم؟

جیمین سرش رو از زیر پتو بیرون آورد و تند تند نفس کشید و با سر موافقتش رو اعلام کرد، جونگکوک چراغ ها رو خاموش کرد و زیر پتو خزید، تنها روشنایی اتاق، نور گوشی تهیونگ و هالوژن وسط تخت جیمین و جونگکوک بود که نور ضعیف و ملایمی داشت، جونگکوک به پهلو رو به جیمین چرخید و به یک جفت چشم عسلی که برق میزدن و نگاهش میکردن خیره شد، تهیونگ گوشیش رو کنار گذاشت و چشم هاش رو بست.

جیمین آروم زمزمه کرد.

جیمین : رزی خیلی تلاش کرد بهت خوش بگذره

جونگکوک با تعجب بهش نگاه کرد

جونگکوک : منظورت چیه؟ من؟ من جوری رفتار نکردم که اون برداشت اشتبا...

جیمین سرش رو سریع به چپ و راست تکون داد

جیمین : نه.. نه..نه از اون نظر، اون فقط میترسه که تو پشیمون شی و بزنی زیر همه چیز

جونگکوک : اوووم، خب بد نیست که بترسه، ولی من اونجورآدمی نیستم

جیمین سکوت کرد و با لبخند به پسر روبروییش نگاه کرد. جونگکوک تصمیمش رو گرفت نمی‌خواست بیشتر چیزی که دلش و قلبش ميخواد رو به تاخیر بندازه باید جواب جیمین
رو میفهمید تا دلش رو آروم کنه. اول به تهیونگ نگاه کرد و وقتی دید روبه دیوار خوابیده به خودش جرأت داد و دستش رو به سمت جیمین دراز کرد، جیمین با تعجب به جونگکوک و دستش نگاه کرد، جونگکوک دستش رو ثابت نگه داشت و با چشم اشاره ای کرد، جیمین با تعلل دستش رو از زیر سرش بیرون کشید و توی دست جونگکوک گذاشت و منتظر بود تا ببینه جونگکوک میخواد چیکار کنه.جونگکوک از حالت چهره ی جیمین که مثل علامت سوال شده بود خندش گرفته بود، خودش رو جمع و جور کرد و دست دیگش رو به سمت دست جیمین برد و کف دست پسر رو به سمت سقف چرخوند و با انگشت چیزی کف دست جیمین نوشت و بهش نگاه کرد، جیمین سکوت کرده بود، پس دوباره آروم همون کار رو تکرار کرد، جیمین که متوجه قصد جونگکوک شده بود با بهت به پسر روبروش نگاه کرد و با قیافه ای کیوت آروم لب زد و پرسید...

anajo 안아줘  (آ.ناجو) حيث تعيش القصص. اكتشف الآن