كردم..*
_زمانه صبحونستهيونگ:*بدون اينكه حرفي برنم از اتاق اومدم بيرون ..*
_برنامه امروزمو بگولئون:*عينكمو درست كردم و دفترمو برداشتم و همونجور كه سعي ميكردم تند تند قدم بردارم گفتم..*
_ا..امروز بايد پيش نويس قرارداد رو امضا كنيد...با سفير كشور هند ملاقات داريد..
و يه مصاحبه با شبكه خبري فاكس نيوز داريدتهيونگ: همون شبكه امريكاي كه چهار سال پيش بنا شده
لئون: ب...بله قربان
تهيونگ: كنسلش كن
لئون:*با دهن باز بهش خيره موندم..انقدر تعجب كرده بودم كه نزديك بود بخورم به ديوار..*_و..وليي اينن حما...يع..يعني اشتباهه
تهيونگ:*قبل از رسيدن به ميز صبحونه كشيدمش كنار..*
_الان ميخوام وقتمو با خانوادم بگذرونم خودت كه قوانينو ميدوني..پس همنيجا كنار بقيه دستيارا بمون
*وارد اتاق شدم و لبخندي به پدرم كه مثل هميشه راس ميز نشسته بود زدم كه يهو استلا خودشو انداخت تو بغلم..*استلا: صبحت بخير برادر اخمالوو
تهيونگ:*اروم دستمو گذاشتم رو كمرش و موهاشو نوازش كردم..*
_صبحه توهم بخيركارولين:*همنطور كه با باد بزن خودمو باد ميزدم از كنارشون رد شدم..*
_استلا هنوز ياد نگرفتي نبايد يهو بپري تو بغل كسياستلا:*اداشو در اوردم..*
_همه كه مثل تو خودشيفته نيستن...اصلا به بقيه اهميت ندناليزابت(مادر خانواده كيم):
*اروم زدم رو ميز..*
_دخترا بس كنيداستلا:*تنه اي به كارولين زدم و رفتم سمته پدر و تعظيمي كردم و بعد گونشو بوسيدم..*
_صبحه شماهم بخير پدر..ميبينم كه خيلي سرحاليدويكتور:*لبخندي زدم..*
_وقتي شماهارو ميبينم معلومه سرحال ميشم دخترمكارولين:*استلا رو كنار زدم و دست پدرو بوسيدم..*
_اميدوارم هميشه همينجوري ببينمتون پدرويكتور: منم همينطور دخترم
تهيونگ:*رفتم سمته پدر و دستشو بوسيدم..*
_روز خوبي داشته باشيدويكتور:*لبخندي زدم و دستمو رو شونش گذاشتم..*_اميدوارم امروز موفقيت هاي بيشتري برايه خانواده كيم داشته باشي
اليزابت: بچه ها بشينيد
استلا:*خواستم كنار تهيونگ بشينم كه كارولين زودتر از من نشست..*
_كارولين بلند شو اينجا جاي منههتهيونگ:*كنار مادرم نشستم و با شنيدن صداي دعواي اونا دستمو گذاشتم رو شقيقم ..شروع شد..*
كارولين: اين رسمه استلا...خواهر بزرگتر بايد اينجا بشينه...پس مثل يه دختر خوب بشين سرجات