سخت بود...

582 117 61
                                    

لباس مرچهاشون

چون این مرچ مربوط به همین تاریخا بود گذاشتمش... میدونین که جیمین ایده طراحیشو از کجا گرفت دیگه؟؟ بگین میدونینننننن!!!!

*اشککککک

****************************************************************

از ده روز, فقط سه روز گذشته بود اما عقربه ها طوری میگذشتن که انگار توی خواب زمستونی به سر میبرن... توی سه روز, هرکدوم تو خونه های خودشون, به کارها و آهنگهای سولوشون رسیدن و حدودا پنج بار باهم ویدیوکال داشتن.

برای هردوشون, همه چی خوب پیش میرفت... تنها مشکلشون دوری از هم بود که باید هفت روز دیگه براش صبر میکردن... اما فقط در ظاهر اینطور به نظر میرسید.

.

.

.

.

با منیجرش تو ویدیوکال بود... حدود نیمساعت گذشته بود و داشتن برنامه های جیمین رو تنظیم میکردن. منیجرش وقتی حس کرد جزئیات کاری گفته شد, سعی کرد بحث جدید رو باز کنه: جیمین... چندوقتیه حواسم بهت هست که آشفته ای و مدام تو فکر میری! اگه مشکلی هست میتونی به من بگی؟!

جیمین نفس عمیقی کشید. آره خودش میدونست چندوقته زیادی عصبی و گرفته به نظر میرسه... به چراش فکر نکرده بود اما...: نمیدونم هیونگ... خودمم نمیدونم چمه.

+ میخوای برات وقت مشاوره بگیرم؟ از روانشناسای خوبه که توی کمپانی استخدام شده. نیازی به حضورت هم نیست با ویدیوکال حله.

دستشو رو صورتش کشید و سرشو برای تایید تکون داد: زمانشو بهم بگو لطفا.

.

.

.

.

به گفته پزشکش, باید از فضای مجازی دور میشد... خب این مشکل سختی نبود چون هیچوقت به فضای مجازی وابسته نشد که ترکش سخت بشه اما...

از اونجایی که پزشکش همه جزئیات زندگیش رو فهمیده بود, بهش گفته بود بجز گذروندن وقتش کنار جونگکوک, برای خودش هم کمی وقت بزاره... تنها با دوستاش به گردش بره و تنها مسافرت بره... از غذاهای موردعلاقش بخوره و تقریبا هرچیزی جز خودش رو به پشمش بگیره.

و خب, مشکل اصلی همین بود. جیمین بدون جونگکوک بودن رو بلد نبود... اون با جونگکوک پیش دوستاش رفته بود و تمام مسافرتهاش کنار جونگکوک بود... حتی غذای موردعلاقش همون غذای موردعلاقه جونگکوک بود و هر لباسی, ستش برای جونگکوک بود! جیمین چطور میخواست تنها وقت بگذرونه؟

قصدی برای اینکه به جونگکوک بگه به مشاوره میره نداشت... نمیخواست اون پسر رو بترسونه و باعث نگرانیش بشه. همین الانش هم به اندازه کافی سرش شلوغ بود.

.

.

.

.

(Damn chocolate)شکلات لعنتیHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin