anajo 안아줘 (آ.ناجو)

پارت22_جین و دونسنگ ها

نامجون چشمهاش رو باز کرد، و با چشمهای خیسش به جین نگاه کرد و سرش رو پایین انداخت.

جین چند قدم برداشت و روبروی نامجون ایستاد
نامجون بدنش رو شل کرد و سرش رو روی شونه های هیونگش گذاشت، جیمین به وضوح بالا و پایین شدن شونه های نامجون رو میدید.

نامجون : جین... نمیتونم... نمیتونم ادامه بدم

جین به ارومی دوست پسرش رو توی آغوش کشید و بوی عطرش رو نفس کشید

جین: نامجونا،تو بهم قول دادی که میمونی

جیمین با صورتی بی حس و سرد به زوجی که توی آغوش هم فرو رفته بودن نگاه کرد و آروم از جا بلند شد

جیمین : هیونگ؟

دو پسر که انگار حضور جیمین رو فراموش کرده بودن سرشون رو چرخوندن

جین : جیمین، اون چیزی که دیدی... من متأسفم
قرار نبود اونجا باشی.. من متأسفم که همچین چیزی رو دیدی

جیمین با لکنت سعی کرد کلماتی رو بیان کنه که موفق نشد...

نامجون نفس عمیقی کشید و گفت...

نامجون : جین به من خیانت نکرده.،یعنی اونجوریکه تو فکر میکنی خیانت نکرده
جین سریع به نامجون نگاه کرد

جین : نامجووووون؟

جیمین که از مکالمه های بینشون کلافه و گیج شده بود، صداش رو کمی بالا برد

جیمین : یکی به من بگه چه کوفتی داره اتفاق می افته؟

مخاطبش رو جین قرار داد

جیمین : تو چهار سال تموم خودت رو پاره کردی که هیونگ بهت پیشنهاد بده

رو به نامجون کرد و گفت

جیمین : تو یکی چهار سال جون همه رو به لب رسوندی تا جرأت کنی و ازش بخوای باهات قرار بذاره حالا این چه مسخره بازی هست که درآوردید؟ نکنه کینکی چیزی دارید؟

نامجون به سمت جیمین رفت و وادارش کرد روی کاناپه بشینه. جین هم روی کاناپه تک نفره نشست و دستش رو با استرس به پیشونیش کشید و اروم ماساژ میداد...

نامجون : من همون سه سال پیش، به جین پیشنهاد دادم ولی اون قبول نکرد، با رفت و اومدای زیادم و اصرارهام کلافش کرده بودم، یه روز که مثل همیشه حرف میزدیم، بهم دلیل اینکه منو پس میزد رو گفت...

نگاهی به جین انداخت و جین با تایید سرش رو تکون داد

نامجون : جین... به من درباره شرایط زندگیش توضیح داد و شرطی رو برای رابطه گذاشت که دو سال طول کشید تا با خودم کنار بیام و دوباره برم سمتش

کمی مکث کرد و در جواب چهره ی گیج جیمین به جین اشاره کرد که کنارش بشینه، جین بلند شد و کنار پای نامجون روی زمین نشست و دستاش رو توی دستش گرفت