"جیمز و لیلی عزیز سلام
نمیدونم باید چطوری این این نامه رو بنویسم چون اوضاع به وضع وحشتناکی خرابه
...
لرد مدتیه که با هیچ کدوم از مرگ خوارا حرف نمیزنه
همش تو یکی از اتاقا با یک نفر صحبت میکنه
اون فرد و تاحالا ندیدم اما صداش آشناستبچهها دارم به زبون بی زبیونی میگم یه جاسوس بینمونه
خواهش میکنم مراقب خودتون باشید....راستی
از آخرین باری که کنارتون بودم تا همین الان دراکو بهونه هریو میگیره...تاحالا ندیده بودم این بچه حتی به کسی نگاه کنه...ولی انگاری رو هری کراش زده...آخه تا عکس سه نفری شمارو میبینه انگشتشو سمت هری میگیره و شروع میکنه به نق زدن
من دیگه باید این نامه رو تموم کنم،مراقب خودتون باشید...
دوستون دارم
لوسیوس مالفوی"
*******************
نامه رو سریع تو پاکت گذاشتم و جغد کوچیک خاکتری رنگم دادم
لوسیوس:اینو ببر بده به جیمز پاتر
شروع کرد به پرواز کردن ...تا وقتی از جلوی چشمام غیب بشه بهش نگاه میکردم که یکدفعه در اتاقم باز شد
نارسیسا:اوضاع روبهراه
لوسیوس:البته...دراکو خوابید
سمت کمد داخل اتاق رفت و درشو باز کردو لباس خوابشو بیرون آورد
نارسیسا:هم لرد خوابید هم دراکو؛نمیدونی چطوری عکس هری رو بغل کرده بود و داشت باهاش حرف میزد.
اصلا حواسم به حرفایی که میزد نبود
آخه مگه میشه بدن سفید این زنو ببینم و داغ نکنم
عصای بلندمو کنار دیوار گذاشتمو و شنلمو در آوردم و روی دسته مبل گذاشتم...نزدیکش شدمو از پشت بغلش کردمو شروع کردم به نوازش کردن بدنش... هرچقدر که دستم پایینتر میرفت نالههای عزیزکم بیشتر میشد
دستمو از زیر دلش رد کردم و به کصش رسیدم... شروع کردم به نوازش کردن و با دست دیگم سینههاشو به بازی گرفتم
نارسیسا:لو...سی...آه...وس...آهههه...
سریع برگشت سمتمو شروع کرد به بوسیدن لبام...همزمان لباسامم از تنم در آورد....دستامو روی باسن خوش فرمش میکشیدم و شروع کردم به نوازش کردن ...هر از گاهی هم چنگی بهش مینداختم ...
ازش فاصله گرفتم که بازوهامو گرفت
نارسیسا:کجا میری
لوسیوس:میرم ورد سکوت بخونم...البته اگه بزاری
خواستم برم که شیطنتم گرفت
لوسیوس:مگه اینکه بخوای صدای نالههاتو لرد بشنوه
گونههاش تو یک لحظه سرخ سرخ شد...خواستم وردو بخونم که دستش سمت آلتم رفت و گرفتشو شروع کرد به فشار دادن
لوسیوس:آهههههههه....نارسیسا
نارسیسا:حالا صدای کی در میاد
لبخندی از سر شیطونیش رو صورتم نشست
لوسیوس:دارم برات عزیزکم
بعد از خوندن ورد دستامو دور شونش انداختم و شروع کردم به نوازشکردنش
لبامو به لباش چسبوندم و با خوی وحشی گریم میبدسیدمش...
دستامو زیر روناش رسوندمو با یه حرکت بلندش کردمو سمت تخت بردمش
_______________________
خب اینم یه صحنه خیلیییییی کوتاه از زوج بلک و مالفویشبو روزتون کدویییی🎃💕💕🎃
KAMU SEDANG MEMBACA
Our Life[Drarry]
Fiksi Penggemarمن همان درخت تنومند میشم که تو گرمای تابستون زیر سایهش پناه میبردی پس حالا ترکم نکن که جز تو کسی را ندارم