یونگی دید که چطور یک لحظه همه بخاطر تعجب، رنگ از روی صورتشون محو شد و به همین خاطر گرد شدن و درشتی چشمهاشون، حتی بیشتر توی نظرش جلب توجه کرد. سعی کرد نفسی عمیق بکشه و انگشتهای جیمینی که عملاً نفسهاش بریده بود رو بین دست خودش نگه داره. سرانگشتهای جیمین برعکس باقیِ قسمتهای دستش مثل بند انگشتهاش و کف دستش، سرد شده بود.
چهرههای پسرها و دخترا بهت زده بود و حدوداً چندین دقیقه طول کشید تا همهشون از خیرگی به در و دیوار در بیان و تازه نگاهشون رو روی یونگی و دوست پسرش جیمین برگردونن. انگار حالا بهتر میتونستن با مسئله کنار بیان و هضمش راحتتر بود. در این سکوتِ طولانی که انگار هیچ کس نمیخواست اون رو بشکنه بالاخره صدای ضعیفِ تهیونگ به گوشِ دیگران رسید:
«چند وقته که قرار میذارین؟»
جیمین به خوبی میتونست ناراحتیِ مخفی شده در پشت کلماتش رو آنالیز کنه، قبل از اینکه مو بلوند بتونه جوابی بده یونگی گفت:
«نمیدونم، احتمالاً حالا حدود یک ماهی میشه.»
یهو صدای بلند تهیونگ که حیرت، عصبانیت و حرص باهاش آمیخته شده بود جیمین رو بازخواست کرد:
«شما نزدیک یک ماهِ کوفتیه که با هم تو رابطهاید و من حالا باید بفهمم؟ جیمین اینطوریه؟!»
در اصل جیمین میتونست بفهمه پسر واسه چه چیزی ناراحته، اون از با خبر شدن از این رابطه ناراحت نبود، اون از اینکه چرا دوست صمیمیش زودتر بهش اطلاعی نداده دلخور شده بود. یونگی دهنش رو باز کرد تا جوابی به تهیونگ برگردونه اما جیمین انگشتهاش رو به کف دستِ یونگی فشار داد و با لحن قاطعی سعی کرد تهیونگ رو قانع کنه:
«الکی داد نزن ته ته، یونگی میخواست زودتر بهتون بگه اما من خودم مانعش شدم. میخواستم از این رابطه مطمئن بشم و بیشتر باهاتون احساس راحتی کنم چون این موضوع ممکنه برای بعضیا هنوز یکم غیر متعارف به نظر برسه.»
تهیونگ با مکثِ طولانیای، سر تکون داد اما چشمهاش هنوز لو می.دادن که از چیم چیمش ناراحته، خب جیمین میتونست بعداً با چرب زبونی دل پسر رو نرم کنه. کاری که اکثر اوقات میکرد و تهیونگ هم با وجود دونستنش باز هم اجازه میداد تا جیمین نرماش کنه و با هم آشتی کنن. بالأخره نمیتونستن مدت زیادی از هم دور بمونن!
بقیه هم که انگار قانع شده بودن به جیمین نگاهی صادقانه انداختن و پسر مو بلوند برای اینکه اون جو معذبکننده و آزار دهنده رو از بین ببره به بطری اشاره کرد:
«خب حالا که یونگی رازش رو گفت چرا دیگه بازی رو ادامه نمیدیم؟»
این بار هوسوک رو به جلو خم شد و یک دور بطری رو چرخوند که روبهروی چانگ ووک متوقف شد، همه نیمنگاهی بهش انداختن و دوباره بطری روی مرکز چرخید و چرخید تا جلوی جی وون ایستاد. زن لبخندی زد و پرسید:
ESTÁS LEYENDO
𝖣𝗋𝗎𝗇𝗄 𝖯𝖺𝗋𝗍𝗇𝖾𝗋 ✔︎「TK」
Fanfic[شریکِ مست] [تهیونگ، باریستای بزرگترین و کولترین بارِ سئوله و جونگکوک،اوه! اون پسر یه شیطونِ به تمام معناست! مطمئناً این پسر هر شب به اون بار میره نه؟ ولی ممکنه محض رضای خدا یه بار کارما کارش رو درست انجام بده و اونها رو به هم نزدیک کنه؟] 🍸≘...