جیمین انگشتش را روی میز میزد و منتظر جین بود تا اینکه زنگ در مطب به صدا در آمد و جیمین که بی حوصله تا الان روی صندلی پشت میزش نشسته بود صاف نشست و جین وارد اتاق شد . روی صندلی نشست و با صورتی جدی که یکی از ابرو هاش را بالا انداخته بود شروع به باز جویی جیمین کرد
+خب میشنوم
جیمین انگشت هایش را قفل کرد و روی میز گذاشت
-جین من هر سال یک روز قبل از سالگرد پدرم تا پایان روز سالگرد خواب های عجیبی می بینم . توی خواب هام هم فقط من هستم و یک نفر دیگه که انگار مرده بعد به پیشنهاد هوسوک تصمیم گرفتم که برم پیش یک دکتر روانپزشک که از قبل می شناخت
+بار آخرت باشه از من چیزی را مخفی میکنیا. الان عصبانیم بگو یه قهوه واسم بیاره این منشیت
جیمین لبخندی زد جوری که دندان هاش معلوم نباشه
-چشم هیونگ
بعد از سفارش قهوه برای جین . یه سوال که در لحظه به ذهنش رسیده بود را پرسید
- راستی هیونگ تو از کجا دکتر کیم را پیدا کردی؟؟ هوسوک،بهت گفته بود؟؟
با چهره ای سوالی پرسید و جین وقتی یاد آشناییش با نامجون افتاد و خنده کوتاهی کرد و پشت گردنش را خاروند
+راستش آشناییمون زیاد نرمال نبود
جیمین با خنده شیطانی صورتش را جلو آور
-هیونگ راستش را بگو. نکنه ....
جین سریع حرف جیمین را قطع کرد
+برو بابا تو هم همش منحرف بازی درمیاری
-خب تعریف کن دیگه
+چند روز پیش من رفتم پیش تهیونگ...
با اومدن اسم تهیونگ دوباره قلبش بی دلیل کوبید. وقتی یاد لون صدای بم پشت گوشی می افتاد نبضش میزد
+و تهیونگ بهم گفت که چانیول من را وسیله کرده بوده تا از نمایشگاهش دزدی کنه بعد من خیلی حالم بود بعداز شنیدن حرف های ته و همیمطوری توی پیاده رو قدم میزدم تا اینکه پاهام دیگه خسته شدن و توی یه رستوران نشستم و فقط یه نوشیدنی سفارش دادم بعد از اینکه نوشیدنی را خوردم بیهوش شدم. باورت میشه می خواستن منو بدوزدن!!؟؟
دکتر کیم وقتی میفهمه ایم موضوع را منو از چنگ اون دزدا در می آورد و بعدم که ....ولش کن
-ولی هیونگ واقعا عجیبه که کسی می خواسته تو را بدوزده؟؟
+خودمم نمی دونم چرا؟
در همون موقع قهوه سفارشی جین توسط منشی جیمین آورده شد و منشی بعد از گذاشتن قهوه برای جین از اتاق خارج شد
جین همانطور که داشت قهوه اش را می خورد به نامجون قکر می کرد . بی صدا می گفت
((وای من چرا امروز اینطوری شدم مثل دیوونه ها شدم .نکنه....به خاطر دکتر کیم باشه؟؟ ولی دکتر کیم خیلی خوش تیپه ها یک نمونه کامل از یه مرد شرقیه . خاک بر سرم دارم چی میگم))
YOU ARE READING
Just you
Romanceخلاصه داستان: راز های زندگی پیچیده است و انسان ها ناتوان در فهم اسرار رازها. در پیچیدگی راز های تاریک تنها عشق جولنه می زند در بین آن تاریکی ها عشق روشن کننده دل ها می شود اما جوانه عشق دو گلبرگ دارد و گاهی تنها با یک گلبرگ متولد می شود. جوانه با نو...
