۴. نمی‌خوای یکم صفا کنیم؟🌱 (ویکوک)

802 142 17
                                    

──────⊹⊱✫⊰⊹──────

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

──────⊹⊱✫⊰⊹──────

تهیونگ خنده‌ی بلندی کرد و بوسه‌ی محکمی روی لبهای جونگکوک گذاشت:

"تهمینه رفته مستراح. منم میخوام برم حموم دیگه نگرانِ اون‌ پایینی هم نباش."

نگاه جونگکوک ناخودآگاه به عضو تهیونگ افتاد و پسر با عجله نگاهش رو ازش گرفت.

"اومم... خب پس برو..."

"خان داداش؟ کجا رفتی؟"

هنوز جمله‌ی جونگکوک به اتمام نرسیده بود که صدای بلند تهمینه توی گوشهاشون پیچید و باعث شد تهیونگ سریعاً خودش رو به داخل حموم -که در ورودیش دقیقا کنار آشپزخونه بود- بندازه تا خواهرش متوجه‌ وضع نابسامان پایین تنش نشه‌.

"تهیونگ رفته حموم."

جونگکوک با حرص و بلند گفت که صداش به گوش خواهر شوهرش برسه و بعد نگاهی به غذاهای روی گاز انداخت و وقتی خیالش از بابت طعم و عطرِ غذاها راحت شد، تصمیم گرفت ظرف های کثیفِ توی سینک رو بشوره.

"خدا مرگم بده این چه بساطیه اینجا راه انداختی؟ همیشه اینجوری آشپزی میکنی؟ یه کوه ظرف کثیف اینجا تلنبار شده! بیچاره خان داداشم."

جونگکوک نفس عمیقی کشید که زن رو به فحش نکشه و همونطور که آستین‌هاش رو عصبی بالا میزد، به سمت سینک حرکت‌ کرد:

"من همیشه اول غذاهامو بار میذارم بعد ظرفارو میشورم. شما نگرانِ خونه زندگی من نباش تهمینه جون؛ به هرحال پنج ساله کسی که داره این خونه رو میگردونه منم."

تهمینه پوزخند بلندی زد:

"منت چیو داری میذاری؟ هرکاری میکنی وظیفته جونگکوک جون."

جونگکوک با کلافگی بشقابی که دستش بود رو محکم توی سینک کوبید و گردنش رو چرخوند تا پوزخند بر لب به زن نگاه کنه:

"خدارو هزار مرتبه شکر که شما هستی وظایف خونه زندگی خودمو بهم گوشزد میکنی تهمینه جون."

ریحون و مجنون (دو ورژن ویکوک و کوکوی)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora