"دیوونم نکن ریحونِ نازم؛ میدونی که الان تهمینه اینجاس، کل خونه ساکته صدامونو میشنوه دردت به سرم."
جونگکوک لبخند شيطنتآمیزی زد و بوسهی خیسی روی گردن مردش گذاشت. تهمینه قصد داشت آزارش بده؟ خب مشکلی نداشت چون جونگکوک میدونست که چطور باید تلافی بکنه. اون ذاتا دلربا بود و مردش شیفتهی دلبریهاش و حالا دقیقا وقت عملی کردن نقشهش رسیده بود. پس اون خودش رو از بالا تنهی تهیونگ فاصله داد و دقیقا روی عضوش -که حالا نیمه سخت شده بود- نشست.
کمی باسنش رو روی عضو بیتابش بالا و پایین کرد و با گرفتن دستهای تهیونگ اون هارو روی رونهای نسبتا پُر خودش گذاشت و اجازه داد صدای زمزمههای تحریک کننده و وسوسه انگیزش توی اتاق و گوشهای مردش بپیچه:
"اینجا خونهی خودمونه، توام شوهرمی. دلم میخواد همین حالا و همین لحظه باهات یکی بشم! هرکس مشکل داره به خودش مربوطه؛ میتونه بذاره بره."
"جونگکوک!"
تنها چیزی بود که مردش تونست -با تن صدای ضعیف شدهای- به زبون بیاره چراکه همسر زیبا و اغواگرش تمام تاب و توانش رو برای نه گفتن سلب میکرد. اون جونگکوک بود و همیشه کنترلِ بالا و پايينتنهی تهیونگ رو تماما در اختیار داشت. جونگکوک باهوش و مسحورکنندهش که تهیونگ رو مثل موم در دست میگرفت.
"آقا، میذاری شلوارتو دربیارم؟"
جونگکوک بیتوجه به حال آشوبزدهی مردش زمزمه کرد و دستش رو سمت شلوار تهیونگ برد. از سکوتش سوءاستفاده کرد و همزمان با بلند شدن از روی عضوش طی یک حرکت سریع شلوارش رو همراه با لباسزیرِ بلند و ماماندوزش تا روی زانوهاش پایین کشید که تهیونگ با تکون دادن متوالیِ هردوپاش به همسرش کمک کرد تا اون دوتکه پارچه رو بهطور کامل از پاهاش بیرون بکشه. جونگکوک اینبار با خوشحالیِ مضاعفی روی عضو برهنه و اصلاحشدهی مردش نشست و از حسکردن گرمای سوزانش زیر باسن خودش -که تنها با یک تکه تور مشکی رنگ پوشانده شده بود- غرق لذت شد.
"آخرش کار خودتو کردی آتیشپاره؟!"
تهیونگ با لحن شیطنتباری -درحالیکه چشمهاش بین صورت گُرگرفته و حرکات رفت و برگشتیِ نرم همسرش بر روی مردونگیش درگردش بودن- پرسید. جونگکوک خندهی پرعشوهای کرد و دستهاش رو روی سینهی شوهرش قرار داد:
ESTÁS LEYENDO
ریحون و مجنون (دو ورژن ویکوک و کوکوی)
Romance🌱[ریحون و مجنون]🌱 [Completed] کاپل: تهکوک [دو ورژن ویکوک و کوکوی] ژانر: عاشقانه، طنز، روزمره، اسمات +۱۸ خلاصه: تا به حال به این فکر کردید که اگر تهکوک ایرانی بودن، چه زندگیای داشتن؟ چطور عاشقی میکردن و یا زندگی چه مشکلاتی رو براشون رقم میزد؟ ...