سربازی

606 100 50
                                    

9/4/2022

روز اول کنسرتو گذرونده بودن و حالا خسته تر از تمام روز, توی تخت, کنار هم دراز کشیده بودن... جیمین به روزش فکر میکرد و چطور بودن رقص و اهنگاش... و جونگکوک, مشغول گوشیش بود. به ترندها نگاه میکرد, بعضیا کیوت بودن... بعضیا سکسی... بعضیا خنده دار... و بعضیای دیگه مسخره! با دیدن یکی از مومنتهای خودش و جیمین, قیافشو شاکی کرد و به دوست پسرش گفت: یااا... چطو تونستی اینگورم کنی؟!

جیمین با تعجب, سرشو از روی شکم جونگکوک بلند کرد: چرا؟ چطور؟

جونگکوک لباشو آویزون کرد: خب من فکر کردم مثل همیشه میخوای بپری بغلم, پس دستامو برا بغل کردنت باز کردم که تو یهو باهام های فایو رفتی...

جیمین خندید. حقیقتا, وقتی میخواست با جونگکوک های فایو بره, هیچ قصد دیگه ای نداشت و این کارش, کاملا معصومانه بود... هنوزم اون حرف جونگکوک رو یادش بود " وقتی با جیمین هیونگ های فایو میرم, احساس میکنم بهش متصلم. "

بلند شد و روی شکم جونگکوک نشست. با جلو رفتنش, بوسه ای روی لب جونگکوک نشوند: خب... من واقعا انتظار نداشتم جلوی اینهمه جمعیت, بخوای براید بغلم کنی... واقعا شوکه شدم کوکی!

جونگکوک اخمی مصنوعی کرد: ولی من هنوزم ناراحتم!

جیمین دوباره جلو رفت و اینبار بوسه نسبتا کوتاهی به لبای جونگکوک زد. خواست برگرده عقب که جونگکوک دستشو دور گردنش حلقه کرد و با ادامه دار کردن بوسه, این اجازه رو نداد.

بعد از یه بوسه طولانی, با نفس نفس لبهاشونو از هم جدا کردن: دیگه... بسه! اگه ادامه بدیم فردا میان هیکی هامونو پیدا میکنن... حتی اگه رو باسنم باشه.

جونگکوک خندید و تایید کرد. جیمین موهای دوست پسرشو مرتب کرد: حالا که ناراحتی و انقدر مشتاق, میتونم برای فردا بپرم بغلت! هوم؟

جونگکوک جیمینو جلو کشوند تا تک بوسه ای بگیره: عالیه.

.

.

.

.

بعد از برگشتشون از لاس وگاس, همه چی تا مدتی آروم بود... جیمین و جونگکوک میرفتن استودیو, ورزش میکردن, غذاهای خوشمزه میخوردن و درنهایت, از کنار هم بودن لذت میبردن.

برای شب, اعضا دور هم جمع شده بودن. مدتی بود اینکارو نکرده بود. دورهمی های لاس وگاس, بدجوری بد عادتشون کرده بود. صحبتهاشون از موضوعی به موضوع دیگه ای میپرید و این جو خنده دار و بامزه ای رو ایجاد کرده بود. کم کم صحبتهاشون به سمت ضبط شام فستا سوق پیدا کرد. اونها چندروز دیگه باید ضبط رو انجام میدادن...

پس ناخوداگاه بحث به سمت تتوهای دوستی پیش رفت. جونگکوک و جیمین تو این کار خبره بودن... جونگکوک کمی خودشو جلو کشید و با هیجان گفت: من برای تمام تتوهام پیش یه نفر رفتم. اون عالیه. حتی جیمینم برای تتوهاش میره اونجا. هوم؟ میخواین هماهنگ کنم باهاش؟

(Damn chocolate)شکلات لعنتیWhere stories live. Discover now