One Shot

369 55 17
                                    

از شیشه ماشین نگاهی به خونه ی روبه روش کرد، که از عمارت بزرگ خودش زیادی کوچیک تر بود ولی برای یک شب عالی بود!

ولی فقط یک شب؟!

سوال مسخره ای که توی این یک هفته دائما جلوی چشمش بود.

معمولا زیاد خودشو درگیر فکر کردن به چیزی نمیکرد بخصوص چیزای کوچیک ولی این مسئله واقعا گیجش میکرد بحث بزرگی نبود ولی کوچیکم نبود...پس با خودش گفت فقط برای یک شب...همینو بس!

در ماشین براش باز شد و پیاده شد پالتوی مشکی بلندش که تا روی زانوش میومد و روی کتو شلوارش پوشیده بود رو در اورد و انداخت روی صندلی لیموزینش.

در حیاط خونه باز شد و تهیون ازش اومد بیرون.

: وارد که شدی از پله ها برو بالا طبقه بالا دوتا در هست یکیشون سرویس بهداشتیه و در دیگه اتاق خوابه و اون توی اتاقه...و فقط یک شبه جون اینو یادت نره.

:نیازی به دوباره گفتن نیس تهیونا این فقط یه جنبه ی فانه...فقط فان!

:نگاهت چیز دیگه ای میگه.

کراواتشو شل کرد زیادی خفه کننده بود:نگاه من هیچوقت با کسی حرف نمیزنه یه دکتر برو.

:امیدوارم.

نگرانی تهیونو درک نمیکرد اولین بار نبود که میخواست با کسی بخوابه پس نیازی به نگرانی های بیخود نبود.

ولی توی نگاهش به کسیکه توی اتاق این خونه بود چی بوده که تهیون بخاطرش نگرانه؟!

دم در حیاط اون سوییت کوچولوی یک شبه دوتا بادیگارد ایستاده بودن و درو براش باز کردن.

وارد حیاط شد ...اینکه یکراست بعد یه جلسه ی دوساعته اومده بود اینجا واقعا خسته کننده بود
ولی فقط روزای چهارشنبه کافه ی شکوفه های گیلاس تا 11شب باز بود و اون میتونست یه دزدی کوچولو رو به افرادش بسپره!

پوزخندی که خیلی کلیشه ای همیشه گوشه ی لبش جا خوش کرده بود دوباره نمایان شد.

حیاط کوچیکی بود ولی درختا و گلای قشنگی داشت.

به خودش سپرد اگه بازم ازین فقط یک شب ها رو داشت بازم به این خونه بیاد.

فاصله حیاط تا خونه طولانی نبود پس با قدمای سریع ردش کرد و رمز در خونرو زد [6104 [و وارد شد.

مبلای خونه رنگ سبز تیره بودن با پرده های همون رنگ کاغذ دیواریا ترکیب کرم داشتن با حاشیه های ریز طلایی ...یه اشپزخونه ی کوچیکم کنار خونه بود که به وسیله کانتر جدا میشد.

از پله ها بالا رفت ...طبقه دوم فقط یه راهرو بود با دوتا در دستشو روی دستگیره یکی از درا که فکر میکرد هدیه تولدش پشتشه گذاشت و در رو باز کرد...هدیه تولد!

[فلش بک]

:چشمات زیادی بسته نیس رییس چوی؟

:چرا همه ی کلماتت خودمونی و دوستانس ولی تهشون رییس چوی دارن؟!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 02, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

"Just One Night🌙"Where stories live. Discover now