تونی لبخند زد.
_پس منتظر باش تا بیا...اشتباه عزیزم.
و لوله تفنگ رو سمت سرش گرفت و شلیک کرد.پیتر دیگه چیزی نمیفهمید....
نفهمید چطور تونی به زمین افتاد......
چطور یه عده اون رو بردن به نیویورک....
چطور می بغلش کرد، چطور همه نگران منتظرش بودن....
چطور برای برگشتش مهمونی گرفتن.....
چطور پذیرش دانشگاه براش اومد.......
چطور مراسم ختم تونی بدون جسد انجام شد.....
چطور هپی بهشون گفت تونی یه پولی برای دانشگاه و آینده پیتر کنار گذاشته بود.......
چطور قرار شد این پرونده محرمانه بمونه و حتی تو اخبارم چیزی نگن......
چطور معلوم شد تمام اموال تونی نا پدید شده....
چطور با پسری به اسم هری رفت سر قرار و شکست خورد......
چطور دانشگاه تموم شد.....
و چطور جلوی قبر مردی که سه سال براش گریه میکرد ایستاد....
پیتر نا امید بود...
اون باور کرده بود که نفرین شده.نفرین پارکر.
نفرینی که پدرش، مادرش و عموش رو به کشتن داد.داشت جلوی قبر تونی بود.
مردی که اسمش نیک فیوری بود گفت اسم واقعیش تانوثه و این همون اسمیه که رو قبر بود.پیتر نمیتونیت باور کنه...هیچ چیز رو.... داشت به حرفی که تونی زده بود فکر میکرد.
باید چند سال صبر کنه.نمیدونست چی بگه....یه مدت بعد از برگشت به می و ند و ام جی تمام ماجرا رو گفت...گفت که تونی هرگز بهش صدمه نزد و وقتی دزدیدش به میل خودش موند و چرا برنگشت....یا اینکه آخرش تونی چی گفت....
هیچ کس چیزی برای گفتن بهش نداشتن....چی میتونستن بگن؟
آخرش بعد یه مدت می گفت اگه تونس واقعا برگرده تصمیم رو به خود پیتر میسپره.پیتر خم شد و روی قبر دست کشید....
_هی تونی....امروز لیسانسمو و گرفتم....جشن خوبی بود، احتمالا خوب بود...من زیاد اهل مهمونی نیستم....می و بقیه برام خوشحال بودن.
نفس عمیقی کشید....یکم سکوت کرد و ادامه داد.
_بهم افتخار میکنی؟_میکنم پارکر.
پیتر برنگشت فقط بعد چندی لبخند زد.
***
_پس تو میگی فیوری و ماریا برای خودت کار میکردن و هدفشون پیچوندن پلیس و اینا بوده؟
می پوکر پرسید._آره.
تونی روی مبل لم داده بود و پیتر تو بغلش بود و جواب می رو داد._و تو میخوای برگردی پیش این؟
_درسته
پیتر جواب داد.می نفسی بیرون داد.
_امیدوارم اینبار ماجرا پلیسی نشه._نمیشه خانم پارکر...قول میدم، از این به بعدش رمانتیکه.
و چشمکی زد.پایان.
***
سخن نویسنده:Bello
خب دوستان میدونم این کار چندان قوی نیست و تو این وضع اینترنت تبدیل شد به یه کار شکست خورده (از نظر مخاطب و ترتیب پخش) ولی....
این فیک مثل بچمه و من دوسش دارم...
حتی با اینکه رسما هیچ کامنتی نگرفته...نه تو واتپد نه تو تلگرام😅😅
با اینحال نوشتن این داستان خیلی برام جذاب بود.امیدوارم از خوندن این داستان لذت برده باشین.❤❤
تا فیک بعدی خدا نگهدار👋
ESTÁS LEYENDO
dear mistake
Fanficمهم نیست چقدر برنامه زور یه نفر ساده باشه... مهم نیست چقدر نقشه یه مرد بی نقص باشه... هر لحظه ممکنه یه چیزی تمام پیش بینی ها رو به هم بزنه. این داستان شامل خشونت زیاد و البته سکس زیاده.(حالا نه خیلی ولی خب بازم) پایان خوش تضمینی +18 شیپ:استارکر.