مگه نه؟

463 83 4
                                    

اسمات جیکوکی داریم گایز. کل پارتش اسماته پس اگه نمیخونینش مشکلی نیست چون چیزی جز اسمات ننوشتم وسطش. ولی لطف کنین چه میخونین چه نه ووت بدین...

***********************************************************************************************

جیمین با کشیدن دست دوست پسرش به سمتی, با زمزمه گفت: بیا دیگه... کارت دارم

جونگکوک دیگه چیزی نگفت و دست تو دست جیمین, همراهیش کرد. از جاهایی رد میشدن که هیچ نوری نبود و حتی پرنده هم پر نمیزد. محض خالی نبودن فضا, با خنده گفت: نکنه میخوای سر...

با کوبیده شدنش به دیوار پشتیش و نشستن لبای دوست پسرش به لباش, حرفش ناتموم موند. با هیجان, دستشو دور گردن پسر حلقه کرد و با دلتنگی, به بوسه هاش جواب داد. جیمین طبق عادت گذشته, جای پرسینگی که حالا نبود رو بین لباش گرفت و گاز کوچیکی رو نثار جونگکوک کرد.

جونگکوک خمار از یه بوسه پر هیجان, سرشو عقب کشید و نفس زنان پرسید: میخوای... همینجا... به فاکم بدی؟

جیمین عضوی که تقریبا نیمه برآمده شده بود رو, به عضو دوست پسرش کوبید: هوومم... دوسش داری؟

جونگکوک سرشو عقب برد و آهی بخاطر مالیده شدن عضوش به عضو جیمین کشید: اههه... دوسش دارم. کسی نمیاد؟

با جمله اول پسر, جیمین نیشخند کوتاهی زد که با شنیدن جمله دومش, این نیشخند پررنگ تر شد: مهمه؟

جونگکوک سرشو به سر جیمین چسبوند تا بوسه ای رو شروع کنه و توی جواب جیمین, سرشو به معنی مخالفت, به دو طرف تکون داد.

جیمین لبخند زد... اما وقتی لب جونگکوک مماس با لب خودش قرار گرفت, به سرش حرکت داد و چونه پسر رو مکید... جونگکوک بیکار نموند, دکمه لباس دوست پسرشو باز کرد تا سیکس پکهایی که مطمئن بود بیشتر شدن رو لمس کنه. اون, اینو دوست داشت.

جیمین هم دست جنبوند... باید زودتر کمربند جونگکوک رو باز میکرد. جونگکوک با دیدن عضله های دوست پسرش, اوهی سوت زد و گفت: جمن شییی! اینا... فوق العاده شدن.

جیمین مغرورانه لبخند زد: میدونستم خوشت میاد...

بلافاصله بعد از حرفش, شلوار و باکسر پسر رو همزمان از پاهاش پایین کشید: برگرد.

جونگکوک رو به دیوار شد و با تکیه دادن دستاش به دیوار, باسنش رو عقب کشید. جیمین با دیدن انتظار جونگکوک, بالا اومدن عضوش رو حس میکرد. با شیفتگی, زانو زد و با دستش, باسن پسر رو از هم باز کرد... خیره به سوراخ تنگ دوست پسرش گفت: جونگکوکااا... اینجا لوب و ک...

جونگکوک سرشو برگردوند تا جیمینو ببینه: تو خیسش میکنی برام... مگه نه؟

: فاک یو بیبی... فاک یو. امروز زیادی سکسی شدی.

جونگکوک جوابی نداد. در عوض, باسنش رو عقب تر داد و منتظر زبون پسر موند. جیمین سرشو جلو برد و نفسهاشو روی سوراخ پسر خالی کرد... مطمئن بود این, به جونگکوک لذت میده.

(Damn chocolate)شکلات لعنتیOù les histoires vivent. Découvrez maintenant