20~

450 43 8
                                    

محکم با مشتش زد به تن لخت جیمین و با فریاد گفت:

سایا _ منحرف روانی عقده‌ای.. تو اینجا چی کار میکنی؟

جیمین از درد و جیغ سایا از خواب پرید و توی خودش مچاله شد.

جیمین _ لعنت بشی... چی کار میکنی. نمیتونی مثل آدم بیدارم کنی!؟

سایا _ من چی کار میکنم؟ تو اینجا چه غلتی میکنی؟ چرا اینجا کپه مرگت رو گذاشتی؟ پاشو تن لشت رو جمع کن ببر یه جا دیگه.

جیمین _‌ای بابا... چرا داد میزنی سر من؟ صدات رو بیا پایین.

سایا یه لگد زد توی شکمش و گفت:

_ برو گمشو بیرون. خجالت نکشیدی.

جیمین از روی تخت پرت شد پایین و اواژور کنار تخت افتاد روی سرش.

جیمین _ اخخخخخخخ

سایا روی تخت چهار دست و پا رفت جلو و خم شد تا ببینه چی شد. وقتی جیمین بلند شد پیشونیش قرمز بود.

جیمین _ دختره وحشی! ببین چی کار کردی؟ چته؟ دیشب چی خوردی انقدر هار شدی؟

سایا دوباره رفت بزنتش که جیمین در رفت.

جیمین _ خیلی خب خیلی خب جون...

یه دفعه حرفش رو خورد.

سایا _ جون کی هان؟ بگو دیگه. جون کی؟

جیمین اب دهنش رو قورت داد و گفت:

جیمین _ جون خودت... اروم باش. باشه؟ حداقل اول بگو درد چیه بعد بیوفت به جونم.

سایا _ درد من چیه؟ درد من چیه؟ کی لباسای من رو در آورده؟ تو اینجا چه غلتی میکنی؟

جیمین _ من درآوردم.

چشمای سایا گرد شد. جیمین یه دفعه فهمید که سوتی داده. سایا دمپایی جلوش رو برداشت محکم زد به جیمین و با حرص گفت:

سایا _ تو...غلط کردی! واسه چی اومدی توی اتاق من، ها؟

جیمین از خنده دردش یادش رفت.

جیمین _ پاک قاطی کردیا. دیوانه اینجا اتاق منه نه تو!

سایا یه دفعه خشکش زد. به دو رو برش نگاه کرد. یهو یادش اومد که دیشب خونه نرفته ولی یادش نمیومد کی اومده توی این اتاق. یهو یاد یه چیزه دیگه افتاد.

سایا _ تو بیخود کردی دست به من زدی! بیخود کردی کنار من خوابیدی!

سریع لنگه دیگه دمپایی رو گرفت و تا خواست پرتش کنه، جیمین جای خالی داد که نخوره بهش ولی یهو با صورت رفت تو در باز اتاق و تا خواست داد بکشه یادش اومد نصفه شبه و مجبور شد بی‌صدا اون حجم از درد رو مخفه کنه. این دفعه انقدر بد خورد به در که حتی یه لحظه سایا هم دردش گرفت.

Bad Romeo | رومئوی بدWhere stories live. Discover now