24

1.8K 374 96
                                    

_  آهای... شما دارین چه غلطی میکنین؟

با شنیدن صدای بلند لوهان بک سریعا از فابیو فاصله گرفت و دو قدم عقب رفت. لوهان با اخم جلو اومد و دست بک رو کشید سمت خودش. نگاهش رو بین دو نفر چرخوند و سوالش رو تکرار کرد.

_ میگم دارین چه غلطی میکنین؟

قلب اون تو دهنش میزد و احتمال میداد هر لحظه لوهان شروع به داد و بیداد کنه و باعث شه چانیول از طبقه ی بالا بیاد پایین و دعوا راه بندازه. چون لوهان بوی شدید الکل میداد و میدونست اون پسر تو حالت مستی خیلی کله خر میشه. برخلاف خودش فابیو با حفظ آرامش و خونسردی جواب داد:

× تاریک بود و بک پاش سر خورد. فقط میخواستم کمک کنم نیوفته.

_ به چه حقی اینقدر بهش نزدیک شدی؟ تو چرا نزدی تو گوشش و هولش ندادی عقب؟

لوهان با صدای بلند هردوشون رو بازخواست میکرد و اصلا حواسش نبود که ساعت چهار صبحه و اونا وسط سالن وایسادن

× نیازی به داد زدن نیست لو. داشت میوفتاد من فقط خواستم کمکش کنم. اگه نمیگرفتمش و میوفتاد ممکن بود سرش جایی بخوره و دردش بگیره.

لوهان که ظاهرا قانع شده بود بیخیال این موضوع شد و رفت سراغ سوال بعدی.

_ اصلا تو اینجا چیکار داری؟

× از سر شب با چان برگشتم. میخواستم برم خونه ولی بارون شدت گرفت.

_ الان دیگه بارون بند اومده. میتونی برگردی خونه‌ات.

بک با چشمهای گرد شده نگاهش کرد. الان درست نیمه شب بود و لوهان از فابیو میخواست برگرده خونه‌اش؟
فابیو با خونسردی گفت:

_ با چان فردا صبح میرم. الان دیروقته و ماشین هیچ جا گیر نمیاد.

لوهان کمی تلو تلو خورد و کوله پشتیش رو داد تا بک براش نگه داره. بک کوله پشتی رو گرفت و بازوی لوهان رو کشید تا ببرش بالا و اونقدر فابیوی بیچاره رو سوال پیچ نکنه. ولی لوهان رو مود بازپرسی بود برای همین گفت:

_ شب کجا میخوابی؟

× تو اتاق بکهیون...

چشمهای لو گرد شد و با صدای بلند پرسید:

_ هیونگم میدونه؟

× هیونگت خودش بهم گفت اونجا بخوابم. اتاق تو درش بسته بود. بک هم که شبا پیش چان میخوابه. فقط اون اتاق خالی بود.

_ بک بیخود کرده شبها پیش چان میخ... صبر کن ببینم... تو امشب کجا میخوابی؟

چرخید سمت بک و سوال کرد. مطمئن بود یکم دیگه طول بکشه لوهان سوتی میده که اون و چان در اصل کنار هم نمیخوابن. به گفته‌ی چان هیچ کسی حتی فابیو هم نباید میفهمید که حرفهای اون با واقعیت زمین تا آسمون فاصله دارن. لوهان به زبان کره ای به حرف اومد و پرسید:

The tormentor[Completed]Where stories live. Discover now