part3

72 31 4
                                    

_《هر دفعه دارم امید الکی به خودم میدم ، امیدی که باعث میشه زنده بمونم ولی تو اصلا برات اهمیت نداره ، من برای حرف زدن باهات جون میدم ولی تو همش فاصله میگیری و این باعث میشه یک زخم هر دفعه روی قلبم ایجاد بشه چطور میتونی اینقدر بی رحم باشی》

______________________________________

تنها نکته ی مثبت امروز این بود که دیگه با اون عوضی روبه رو نشده بود . روز اول استادشون پروژه های مختلفی به اونها داده بود در کل روز طاقت فرسایشی بود ، اما با به یاد آوردن دعوت زن عموش خستگی هاش چند برابر شد .
نگاهی به ساعتش کرد ، ساعت ۶ بود و دیگر وقت نمیگیرد که به خانه برود ، با اینکه خسته بود اما اصلا دلش نمیخواستم که عمویش توهین کرده باشد . سوار ماشین شخصی اش شد :برو خونه ی عمو جورج

راننده ماشین رو روشن کرد و شروع کرد به رانندگی :خونه نمگیرید ارباب جوان؟

-نه زن عمو دعوتم کرده ، امشب برای شام خونه نمیام

در همین حین گوشی اش شروع کرد به زنگ خوردن و اسم "crazy bro "روی صفحه افتاد . نگاهی به مخاطبش کرد و سریع نمایش رو وصل کرد :هی دیوونه چه خبر ؟

صدایی با نشاط و با کمی لهجه ی کره ای جوابش رو داد :دیوونه عمه اته ... من باید بهت زنگ بزنم بی مغز؟

-باور کن سرم شلوغ بود میخواستم که زنگ بزنم ... راستی چی شد ؟موفق شدی ؟

حتی از پشت تلفن هم میتونست پوزخندش رو ببینه :تو فکر کن من شکست بخورم

-البته ، من غلط بکنم همچین فکری بکنم

-راستی دانشگاه چطور بود ؟اون روتشیلد عوضی رو دیدی؟

-اره ... اینقدر که بهم محبت میکنه تا حالا هیچ کس نکرده

میتونست عصبی شدنش رو حتی از پشت تلفن هم بفهمه :اون اون عوضی باز چیکار کرده ؟

-هیچی... تهدید اونم تو روز روشن و جلو ی همه

-نکنه دوباره جلوی همه تحقیرت کرده ؟

-میشه اینطور گفت ، بی خیال مهم نیست ... تو برگشتی انگلیس ؟چند وقتی میشه که ندیدمت

صدای فرد پشت خط کمی نشاطش رو از دست داد و حالتی پز از غصه به خودش داد :جان ... دیدمش، باورم نمیشه هنوزم عوض نشده

جان با حیرت پرسید: واقعا ؟چی بهش گفتی؟

-هیچی... جرئت نداشتم

-هنوز کره ای هیونگ؟

-نه الان توی فرودگاه انگلیسم، برگشتم ...

-باورم نمیشه تو بعد از چندین سال دیدش و هیچ کاری نکردی؟

-یه پیشنهاد کاری بهش دادم

جان با تعجب پرسید :چی؟

-بهش گفتم که بیاد انگلیس و اینجا کار کنه ، هر چقدر توی کره بمونه اوضاعش عوض نمیشه و بد تر میشه

ROTHSCHILDS Where stories live. Discover now