mistake

89 8 5
                                    

قبل از شروع داستان باید بگم که پارت های اول بیشتر حالت معرفی داره..
پس لطفا به داستان فرصت بدین تا به جای هیجان انگیزش برسه..
مطمئن باشین از خوندنش پشیمون نمیشین💙💜

..........................................

سِلِن نگاهی به کافه شلوغ انداخت..
انگار هنوز نیومده بود..
با شنیدن صدای نوتیف لپتاپش،متعجب بازی رو باز کرد..

"یک پیام از ad724"

چرا باید براش پیام بفرسته وقتی قرار بود همدیگرو ببین؟
خواست وارد صفحه چتشون بشه اما سایه کسی که کنارش ایستاد متوقفش کرد:

-بازیکنda427؟

سلن با شنیدن اسم اکانتش،سری تکون داد و نگاهشو از لپتاپ گرفت..

-دیر کردی

-اوه.. چه دختر ظریفی..

تایلر درحالی که به میز تکیه میداد درجواب دختر گفت..

سلِن پوزخندی زد و سرشو جلو برد،چندسانت مونده به صورت پسر ایستاد و برای با چشم های تیزبینش صورت پسر رو آنالیز کرد..

-ظریف؟ میخوای ظریف بودنو بهت نشون بدم؟

اروم گفت و از پسر فاصله گرفت..

-چه خشن..
تایلِر جواب داد و برحسب عادت زبونشو به داخل لپش فشرد..

با اومدن پیام دیگه ای سِلن ازش فاصله گرفت و نگاهی به لپ تاپ انداخت..

-هی.. فکر کنم هکت کردن
زمزمه کرد و روی صندلیش نشست..

تایلر با سردرگمی تکیه ش رو از میز گرفت و به صفحه لپتاپ دختر نگاه کرد..

هفت پیام از طرف اون، برای دختر اومده بود..
چطور همچین چیزی ممکن بود؟

-من چیزی برات نفرستادم

تایلر گفت و خم شد،با حرکت دادن موس پیام هارو باز کرد،هفت بار یه لینک عجیب از طرف اون برای دختر ارسال شده بود..
نفس عمیقی کشید تا بوی خاص موهای دختر رو درون شش هاش نگه داره..

قلبش از هیجان تند میتپید،بلاخره تونسته بود خودش رو به دختر نشون بده..

-تو حتی بازی نمیکنی برام سواله چرا میخوای هر دفعه من هم تیمیت باشم؟

-شاید ازت خوشم میاد؟
تایلر با خنده جواب داد..

پیام دیگه ای از طرف روی صفحه نمایش داده شد..

"لینکو باز کن"

سلن اخمی کرد و سعی کرد از صفحه چتشون بیرون بیاد اما انگار لپ تاپش هنگ کرده بود..
بعد از چند ثانیه بیشتر از صدبار لینک براش ارسال شد..
صدای نوتیفیکیشن پیام ها اونقدر بلند بود که گارسون بهشون تذکر داد..

"لینکو باز کن"

دوباره همون پیام..

"باهم بازش کنین"

-این دیگه چه کوفتیه؟
تایلر با بهت گفت..

سلن کمی از قهوش نوشید و صبر کرد تا شاید لپتاپش درست بشه اما لینک ها پشت هم ارسال میشدن..
نفس های عمیق پسر کنار موهاش اعصابش رو بهم ریخته بود،آهی کشید و با تردید روی اخرین لینکی که ارسال شده بود، کلیک کرد..

نور سفید رنگ کور کننده ای تموم صفحه روشن لپ تاپ رو دربر گرفت و نوشته ای که روی صفحه قرار گرفت اخرین چیزی بود که دیدن..

_ به بازی خوش اومدین..

play or die Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora