پارت 6 (کمی آرامش و صمیمت قبل از شروع دردسر)

119 30 12
                                    

یونگی ساعت 8 صبح با صدای آیفون بیدار شد و مجبور شد با قدم های بلند عمارت جانگ رو رد کنه و زیر لب فحش بده!

با دیدن قیافه ی آشنای پسری ک فهمیده بود اسمش سوکجین عه، در رو باز کرد.

موهای ژولیده ی یونگی و چشمای پف کرده و پیژامه ای که کم از لباس خواب برای بکن بکنه شب عروس و داماد ها نداشت، نشون میداد جین خیلی زود رسیده بود!

خنده ی خجالت زده ی آرومی کرد و گفت :اوپس.. زود اومدم؟!

یونگی با گوش هایی ک ازش درد بلند میشد گفت : و.. ت.. عاست.. شت.. اااااههههههه!

جین اما دستش رو دور شونه ی اون حلقه کرد و گفت : پیشی عزیزم آروم باش! فقط خواستم دیر نرسم!

اما با ضربه ای ک یونگی توی بازوش کوبید آخ بلندی گفت و اون هم شروع کرد به کشیدن موهای یونگی.

و اینجا بود که جنگ شروع شد!

وقتی هوسوک در حال خاروندن تخم هاش و خمیازه کشان از پله ها پایین میومد، با دیدن شوهرش که داره با خدمتکار جدیدشون مثل بچه های دو ساله دعوا میکنه داد بلندی زد ک مو رو به تن هر دوی اون ها سیخ کرد : بسه دیگه! چخبرتونه! سر صبحی آرامش بزارین واسه آدم!

جین : این شروع کرد!

یونگی اما با دست هاش علامت هایی رو به هوسوک نشون داد که باعث شد اخم های هوسوک غلیظ تر بشه!

جین با دیدن وضعیت گفت :هی هی هی! چی بهت گفت؟! این قبول نیست! جرئت داری جلوی خودم بگو!

هوسوک : یونگی. بالا! لباسات! همین الان!

و یونگیه عصبانی به ناچار موهای جین رو ول کرد و پاکوبان از کنار هوسوک رد شد و بالا تنه ی لخت هوسوک رو بغل کرد!

هوسوک با فهمیدن منظور شوهرش آهی کشید و به جین گفت : میتونی وسایلت رو توی دومین اتاق سمت راست بزاری. ما چند دقیقه ی دیگه برمیگردیم.

و همراه یونگی دوباره به اتاقشون برگشتن.

جین نفسی گرفت و دستی به موهای به هم ریختش کشید. بعد از چند روز بالاخره تتو های برچسبی که تهمین بهش چسبونده بود پاک شد و موهاش دیگه سیخ سیخی نبود. لباس های آدمیزادی و رسمی خودش رو می‌پوشید و جای زخم های الکی روی پوستش کمرنگ شده بود. انگار اونها یه وجهه ی کاملا متفاوت از جین رو میدیدن.

جین انکار نمی‌کرد ک خونه ی اونها واقعا بزرگ بود. حتی فقط وسایل لوکس و لباس های خودشون هم نشون میداد که زوج خرپولی ان! واسش سوال شده بود حالا ک هوسوک دیگه توی یه باند مخدر نبود، شغلش چی بود ک انقدر در آمد داشت؟

به هر حال.
تهمین همیشه به اونجا میگفت عمارت جانگ! حتی خود هوسوک هم یه بار اینو گفته بود. عمارت..

𝙂𝙧𝙖𝙮 𝘽𝙡𝙞𝙣𝙙 حيث تعيش القصص. اكتشف الآن