Crimson Atlantis

328 36 24
                                    

سان اجازه داد پاش دنده رو عوض کنه، دودی که از اگزوز موتور بیرون می‌اومد کمتر شد و مرد طبق چیزی که تمام این سال‌ها یاد گرفته بود، پِدال ترمز رو فشرد. موتور مریخ‌نوردی که روش نشسته یک مدل قدیمی نظامی بود، اما مثل همیشه کاری که ازش می­خواست رو انجام می­داد.

البته که شبیه به نینجا بلِیدش نبود، اما نمی­خواست وقتی که نگهبان‌های ورودی از پشت شیشه‌های محافظ بهش چشم‌غره می­رفتن به اون فکر کنه.

مرد پاش رو روی پِدال ترمز فشرد، اما اجازه نداد موتور خاموش بشه. اگر این کار رو می­کرد به اون‌ها می­فهموند که زمان جواب دادن به سوال‌هاشون در مورد خدمات نظامی و درجه‌ی روی سینه‌اش رو داشت.

اون وقت نداشت. به خصوص برای نگهبان‌های فضول، با بینش مزخرف و شخصیت حتی مزخرف‌ترشون.

همه می­دونستن که تنها تفاله‌های باقی مونده از انسان‌ها وظیفه‌ی نگهبانی دادن از دروازه‌ی شهرها رو قبول می­کردن و با وجود این، سان احترامی که اون‌ها لیاقتش رو داشتن رو بهشون می­گذاشت، که هیچ بود.

ژاکت نظامی‌ای که از مغازه­ی دست دوم فروشی شهرِ گُنبدی پایین‌تری خریده به بازوهاش چسبیده بود و گرما باعث می­شد احساس کنه داشت داخل یک ماشین جوجه‌کشی راه می­رفت.

مرد می­دونست نشانی که جلوی کلاه ایمنیش چسبونده شده بود به زودی توجه اون‌ها رو به خودش جلب می­کرد. می­تونست بیخیال پوشیدن اون ژاکت بشه، اما اگر اون ژاکت رو همراه نشان روی کلاهش و کارت شناساییش داشت، به راحتی از بازرسی جایگاه‌های ورودی و دیوارهای شهرها عبور می­کرد.

سان که همیشه به وقت‌شناس بودن وفادار بود، متوجه شده بود که نمی­تونست با لباس‌های یک شهروند کارش رو انجام بده. اون هم نه وقتی که دردسر بیش از اندازه توضیح دادن و نشون دادن کارت شناسایی تقلبیش رو به همراه داشت.

کلاه ایمنیش با نفس کشیدنش درونش صداهای عجیبی میداد و اکسیژن مصنوعی رو وارد ریه‌هاش می­کرد، اما شکایتی نداشت.

بهتر از نفس کشیدن هوای سمی خارج از زمین‌های انرژی، یا هوای داخل شهرهای گنبدی بود که دائما تجزیه و پالایش می­شد. سفر بین کلان‌شهرهای گنبدی بدون داشتن تجهیزات فیلتر هوا غیرممکن بود.

سان نیازهای دنیای جدید رو درک می­کرد، اما اینطور هم نبود که ازشون خوشش بیاد.

مرد منتظر موند، جلوی خودش برای فرو کردن دستی درون موهاش گرفت و به‌جای اون، اکسیژن خالصی که به ریه‌هاش داده می­شد رو نفس کشید تا بدنش روی شن‌های زیر پاهاش فرود نیفته.

Licensed To Survive (Persian Translation) | WoosanWhere stories live. Discover now