1

542 80 12
                                    

- یک، دو. یک، دو. دوباره!

تکیه‌اش رو از آیینه‌ی بزرگ سالن گرفت و سر پا ایستاد.

- جیهون دستات رو نباید انقدر خم کنی.

- درسته. ببخشید استاد.

مینهو لبخندی زد تا به پسر انرژی بده.

- یونسوک حست کمه. انقدر خشک نباش.

از کنار همه‌ی افراد گروه رد می‌شد و با دقت حرکاتشون رو آنالیز می‌کرد تا ایراداتشون رو گوش‌زد کنه. فقط دو هفته تا فستیوال وقت داشتن و گروه مینهو بعد از کلی تلاش و پروموت بالاخره تونستن توجه کارگردان‌ها و شبکه‌ها رو جلب کنن.

مینهو سال‌ها برای جمع کردن‌ این گروه دنسر و آموزش دادن بهشون تلاش کرده بود. بعد از گذشت یک سال از شروع رسمی فعالیتشون کم‌کم بازدید ویدیو‌ها میلیونی و طراحی رقص‌هاشون ترند شده بود.
شاید مثل ایدل‌ها نمی‌خوندن اما تمام احساسات، حرف‌ها و داستانشون رو با حرکاتشون به نمایش می‌ذاشتن.

مینهو باور داشت تمام انرژیش رو میتونه از این طریق نشون بده. غمش رو با حرکات آروم و نرمش، شادیش رو با ریتم‌های شادی که اون رو وادار به پرش می‌کردن و عصبانیتش رو با حرکات پر قدرتش نشون می‌داد. اون با رقصش روی روح و روان بیننده‌هاش نقاشی می‌کشید و باهاشون زندگی‌می‌کرد.

دست‌هاش رو به هم زد تا توجه بقیه رو جلب کنه.

- برای امروز کافیه بچه‌ها. فردا صبح دوباره تمرین رو شروع می‌کنیم. خسته نباشید.

صدای نفس‌های آسوده‌ی بقیه به خنده انداختش. همه جوری خوشحال بودن انگار که جعبه‌ای از طلا بهشون هدیه داده شده. شاید هم‌ بعد از ده ساعت موندن توی اتاق تمرین، این استراحت براشون حکم طلا رو داشت.

تقریبا کمتر از یک ساعت بعد هیچکس جز مینهو توی سالن نبود‌. هیچکس جز مینهو و پسر بزرگتری که هنوز وسط سالن دراز کشیده بود؛ بنگ‌چان!

- تا کی می‌خوای همینجوری ولو بشی روی زمین بنگ‌چان‌شی؟

پسر مو آبی غلتی روی زمین زد و اینبار به شکم خوابید. چونش روی دست‌هاش قرار داشت و باعث می‌شد لب‌هاش جمع بشه. از پایین به مینهو که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد و اخم‌ مصنوعیش، چهرش رو برای مینهو بامزه‌تر کرد.

- من خستم. نمیشه بریم خونه؟ قول میدم فردا بیشتر تمرین کنیم. باشه... باشه؟ یااا... اونجوری نگاهم نکن استاد.

مینهو در حالی که دست به کمر ایستاده بود و چپ‌چپ چان رو برانداز می‌کرد به خنده افتاد.

- خجالت نمی‌کشی با این سنت مثل بچه‌ها غر میزنی؟ پاشو خودتو جمع کن.

آروم با پاش به پهلوی پسر زد و خم شد تا بازوش رو بگیره. همراه با غر‌غر‌هاش وزن زیاد چان رو روی خودش انداخت و از جا بلندش کرد.

𝖶𝖾𝖺𝗄𝗇𝖾𝗌𝗌 ( 𝖮𝗇𝖾𝗌𝗁𝗈𝗍 )Where stories live. Discover now