♥*♡∞:。 𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐𝟕 : 𝑻𝒉𝒆 𝒔𝒆𝒄𝒓𝒆𝒕 。.。:∞♡*♥

19 5 1
                                    

دست دختر رو توی دستاش گرفت

+ اره... میدونی تو روم کراش داری و... از نظر تو، من ادم قابل اعتمادی ام.... من قصدم کمک به توئه... در واقع تقصیر منه اگه اون روز باهات اون شوخی مسخره رو نکرده بودم تو الان توی این وضعیت نبودی

دستاش رو از توی دستای پسر بیرون کشید

- نمیخوام

بازو های دختر رو گرفت

+ سه، قول میدم فراموشش کنم و به روت نیارم

« یعنی براش ننگه که باهام باشه که میخواد فراموشش کنه
این حرفش یعنی امکان نداره هیچوقت باهاش باشم
ممکنه هیچوقت نداشته باشمش
اگه الان قبول نکنم دیگه هیچوقت نمیتونم حسش کنم »

- قبوله

پسر انتظارش رو نداشت و هل شد

+ اوکی اممم

نمیدونست چیکار کنه

با دستش صورت دختر رو قاب کرد و بعد لباشو اسیر کرد

توی شکم سهوا پروانه ها به پرواز در اومدن ولی از طرفی از ترس لرزید

لباشو اروم به سمت خط فک دختر برد و بعد تا روی گردنش سر داد

صحنه های اون روز براش تداعی میشدن و باعث شد خودش رو عقب بکشه

- صبر کن یکم صبر کن

چنتا نفس عمیق کشید

در واقع ترسش دومین دلیلی بود که عقب کشید، دلیل اصلیش این بود که نمیخواست با کسی که دوسش نداره رابطه داشته باشه

میخواست کریس با عشق نگاهش کنه، نه فقط یه کمک

دستش رو اروم روی دوش دختر گذاشت

+ اروم باش، اصلا قرار نیست درد داشته باشه، تازه اون یارو کاری باهت نکرده، منم قرار نیست کاری باهات بکنم، فقط قراره ببوسمت

کمی خیالش راحت شد

- واقعا باهام کاری نمیکنی؟

+ نه، فقط میبوسمت

اروم چشاشو بست و پسر اینو به عنوان اجازه تلقی کرد

شروع کرد به بوسیدن و مارک کردن گردنش و بعد لباش رو به سمت شونش کشید و شروع کرد به بوسیدن شونش و بعد ترقوه دختر

سهوا اروم چشای بستش رو روی هم فشار داد

بدن دختر مثل ابریشم نرم بود نمیخواست بیشتر پیش بره ولی دست خودش نبود و بیشتر میخواستش

داغ کرده بود و بیدار شدن پایین تنش رو حس کرد
این فقط چنتا بوسه کوچک بود، پس چرا انقدر زود تحریک شده بود؟

چرا این دختر همیشه اینکارو باهاش میکنه؟

دیگه رفتارش دست خودش نبود

I DON'T WANNA LOSETempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang