🐇☁این‌سو: بینانگذار سلسله‌ی ییلینگ☁🐇

299 89 4
                                    

مدیر برنامه‌ی شیائو ژان مشکوکانه به وانگ ییبو خیره شده بود. وانگ ییبو اخم کرد.وی ووشیان معصومانه پلک زد. هردوشون لباس پوشیده بودن و آماده بودن تا روزشون رو شروع کنن،اما مدیر برنامه هاشون تو اتاق ییبو نگهشون داشته بودن.

"گه، ما هیچ کاری نکردیم دارم راستش رو میگم!ژان گه به خاطر اتفاقی که شب قبل افتاده بود ترسیده بود و کابوس می دید.ما موقعه ی فیلمبرداری بارها کنار هم خوابیدیم، تو نگران چی هستی؟"

البته که نگران بود.وقتی عوامل مجبور بودن تو یه منطقه ی دور افتاده فیلمبرداری کنن مجبور بودن به خاطر کمبود اتاق پیش هم بخوابن.شیائو ژان اتاقش رو با وانگ ییبو شریک شده بود با وانگ ژو چنگ شریک شده  بود با بقیه ی بازیگرای مرد و حتی خود مدیر برنامه هم خوابیده بود، اما تا حالا هیچوقت آرتیستش رو در حالی که یه نفر دیگه رو تو خواب بغل کرده باشه پیدا نکرده بود!

و این رو هم میدونست که شیائو ژان طرفدار فیلم های ترسناک نیست به خاطر همین امکان نداشت به خاطر ترس از روح به یکی دیگه بچسبه!

مدیر برنامه تصمیم گرفت از این موضوع چشم پوشی کنه و گفت:"به هر حال فیلمبرداری امروز به خاطر اتفاق دیشب کنسل شده. صحنه ی امروز قرار بود تو یه معبد قدیمی فیلمبرداری بشه. معبد کنار یه قبرستون قدیمی هست واسه همین کارگردان از کشیش های تائوئیسم خواسته تا منطقه رو تطهیر کنن چون میترسه که ارواح رو عصبانی بکنه. اما کمپانی ازتون خواسته باهم به لایو برید و در مورد اتفاق دیروز صحبت کنید. مثل اینکه موضوع به اخبار راه پیدا کرده."

ییبو سرش رو تکون داد:"البته،چه موقع؟"

مدیر برنامه ییبو به ساعت مچیش نگاه کرد و گفت:" بیست دقیقه ی دیگه. مادوتا هم میریم پایین واستون صبحونه بیاریم  تا شماها آماده بشد.تو ویبیو اعلام کردیم که قراره برید لایو،میتونید حین پخش زنده غذا هم بخورید."

دوتا مدیر برنامه اتاق رو ترک کردن.

وی ووشیان به ییبو نگاه کرد و گفت:" پخش زنده چیه؟ ویبیو چیه؟؟"

ییبو نفس عمیقی کشید:"قبل از اینکه در این مورد صحبت کنیم...باید یه چیزی رو روشن کنم."

"چی رو؟"

"تو کی هستی؟اصلا چی هستی؟"
وی ووشیان شگفت زده شده بود اما به هر حال این لان ژان بود دیگه.

"من وی ووشیانم!"

"اگر این دفعه جدی جوابم رو ندی میبرمت تیمارستان!!" 

وی ووشیان ناراحت شده بود :" اما من دروغ نگفتم."

ییبو بهش خیره شد:" خیلی خب.پس همه چیز در مورد خودت رو بهم بگو!"

وی ووشیان پفی کردو گفت:"خب من وی یینگ هستم، اسم رسمیم وی ووشیانه.اگه رمان رو خونده باشی  من رو میشناسی زندگی من  داخلش ثبت شده."

[COMPLETED] •⊱ Switched ⊰• (WangXian YiZhan)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt