🐇☁آن‌سو: وی‌ یینگ☁🐇

338 94 24
                                    

وقتی وی ووشیان هوشیاریش رو به دست آورد، تلاش کرد چشمهاش رو باز کنه،اما شکست خورد.
یه تیکه پارچه دور سرش بسته شده بود...و جسم نرمی رو لبهاش بود.

وی ووشیان دهانش رو باز کرد تا هوای بیشتری بگیره اما به جاش جسمی وارد دهنش شد و زبونش رو گرفت.

؟؟؟؟؟!!!!!

این احساس...

داشت بوسیده می شد!!

وی ووشیان سعی کرد فردی که بهش "حمله کرده بود" رو هل بده اما اونقدر مچهاش رو محکم گرفته بود که اصلا نمیتونست تکون بخوره.وی ووشیان پنیک کرد. هیچ کاری از دستش بر نمیومد.

حمله کننده برای بار اخر لبهاش رو مکید.

رو زمین  افتاد، حس میکرد جونی تو زانوهاش نیست. زبونش بند اومده بود.

وقتی اون شخص از کنارش رفت بوی چوب صندل به دماغش خورد.

آخرین چیزی که یادش میومد این بود که با وانگ ییبو تو پخش زنده بودن، و بعدش هم وانگ ییبو برده بودش تا اون کشیش تائویی رو ببینه و بعدش...بعدش...

وی ووشیان چشم بند رو باز کرد و پلک زد.

کمی وقت گرفت اما دقیقا فهمید کجاست.کوهستان ققنوس بود، جایی که تذهیبگرا شکار سالانه اشون رو معمولا اونجا برگزار میکردن. وی ووشیان لبهاش رو لمس کرد.

یه پری کوهستانی دقیقا همین الان اولین بوسه اش رو دزدیده بود!!

شایدم نه.

وی ووشیان بلند شد و خاک رو لباسش رو تکوند. نمیدونست اینجا چه اتفاقی افتاده، اما به نظر میرسید الان برگشته به دنیای خودش،هرچند که زمان زیادی سپری شده بود.

وی ووشیان یادش اومد تو کتاب استاد تعالیم شیطانی هم یه صحنه بود که تو اون صحنه وی ووشیان برای شکار سالانه به کوهستان ققنوس میاد.

تو رمان خودش چشمهاش رو بسته بود تا استعداد تیراندازیش رو به رخ بقیه بکشه و بگه حتی با چشم بسته هم میتونه شکار کنه.  و بعد در همون کوهستان در حالی که چشم بند رو چشمهاش بود یه دوشیزه ی خجالتی میبوستش!

البته اگه وی ووشیان قدیمی بود همچین فکری می کرد اما اون تمام رمان رو خونده بود و علاوه بر اون بوی چوب صندل رو هم شنیده بود.

وی ووشیان به آرومی نشست و اجازه داد رنگ قرمز رز مانندی گونه هاش رو بپوشونه.

طبق کتاب بعد از دزدیده شدن اولین بوسه اش، لان وانگجی به خاطر اینکه از دست خودش عصبانی میشه چندتا درخت رو خرد و خاکشیر میکنه. 

بله دقیقا! اونی که بوسیده بودش و زبونش رو کرده بود تو دهنش لان وانگجی بود.

لان وانگجی،لان ژان، شریک تذهیبگریش در آینده!
وی ووشیان صورتش رو تو دستاش پنهون کرد و گفت :"اوه گاد، اوه گاد ،اوه گاد..."

[COMPLETED] •⊱ Switched ⊰• (WangXian YiZhan)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ