با اعلام اسمم سرمو بلند کردم
با شنیدن اسم رقیبم پوزخند زدم
پسر خاندان هونگ رقیبم شد
با صدای آلفا هونگ برگشتم
هونگ: اون جانشین برادرمه و خیلی قدرتمنده
نامجون: بهم اعتماد ند...
هونگ: هیچکس حریف تو نمیشه
رئیس بعدی بنگتن تویی
اما چیزی که منو نگران میکنه این مسابقه نیس
سکوت کرد
نامجون: کینگ نگرانتون کرده؟
سرشو تکون داد
مین جونگ: هر کاری برا از بین بردن کینگ انجام میدیم
هونگ: خوشحالم که یه مشاور شجاع مثل
تو به نوم کمک میکنه
مین جونگ به پدربزرگ تعظیم کرد
لی: سلام آلفا(اگه یادتون رفته، باید بگم ایشون پدر رائونه)
با تعجب سمت آلفا لی برگشتم
هونگ: برای حمایت از پسرت به اینجا اومدی
لی: یونگ وو برای مسابقات برنمیگرده
کار مهمتری برای انجام دادن داره
برای حمایت از جفت پسرم اینجام
هونگ: مطمئنا باید قدرتمند باشه که تونسته جفت پسرت بشه
آلفا لی خندید
آلفا لی: بله خیلی قدرتمنده مثل خود شما
هونگ: منظورت چیه؟
نامجون: من جفت پسرشم پدربزرگ
هونگ: چی؟
لی: نوه شما داماد منه آلفا
هونگ: کدوم پسرت ؟
لی: جین
هونگ:یعنی جین جفت نامجونه؟
لی: بله آلفا
هونگ: این فوق العاده اس
سمتم برگشت
هونگ: امیدوارم دست به کار شده باشی
چون میخوام نتیجمو ببینم
با چشمای گرد شده نگاش کردم که
م نامجون: نه پدر اصلا به پدرش نرفته
هونگ: میخوام اون سیلور امگا رو ببینم
نامجون: شما میدونین جین یه...
هونگ: مگه میشه سیلور امگای زیبای خاندان لی رو ندیده باشم
نامجون برو برای مسابقه اماده شو
با مین جونگ رفتم تا لباسامو عوض کنم
بعد از برگشت رایحه جین به مشامم رسید
از دور میدیدم که همه با نگرانی بهم نگاه میکنن
رؤسای تمام باند ها دور الفا هونگ جمع شده بودن
سمتشون حرکت کردم
هونگ: کینگ به کره اومده
با شنیدن حرفش شوکه شدم
با کوبیدن عصاش به زمین همه سکوت کردن
هونگ:اعلام کناره گیری میکنم
از این به بعد نامجون رئیس گروه رز سیاهه
همه میدونین که نامجون پسر رئیس قبلی بنگتنه
تو این موقعیت جنگ برای ریاست بنگتن یه کار بیهوده اس
همتون میدونین که نمیتونین در برابر خون خالص خاندان کیم برنده باشین،
پس من از طرف مشاور ارشد
نامجونو برا ریاست بنگتن پیشنهاد میکنم
هر کی موافقه یه قدم جلو بیاد
کمی سکوت کرد و بعد ادامه داد
فقط یه دیقه فرصت برای فکر کردن دارین
رئیس خاندان هونگ جلو اومد و تعظیم کرد
"عمو جان من از تصمیمتون حمایت میکنم"
جانشین خاندان مین و جفتش یه قدم جلو اومدن
بعد از اونا پدر جین یه قدم جلو اومد
آلفا لی: من از طرف پسرم با این تصمیم موافقت میکنم
جانشین خاندان هو جلو اومد و با تعظیم کوتاهی حمایتشو اعلام کرد
هونگ: کیم نامجونو رئیس بنگتن اعلام میکنم
افرادتونو به صورت اماده باش در بیارین
امشب جلسه با حضور رئیس جدید انجام میشه
با حس دستای آشنایی سمتش برگشتم
جین: تبریک میگم آلفا
دستشو محکم تو دستم گرفتم
هونگ: خوش اومدی جین
جین تعظیم کرد
هونگ: نامجون میخوام همه افرادتو تو عمارت اصلی جمع کنی
نامجون: چشم پدربزرگ
م نامجون: بهتره بریم عمارت میخوام یه چیزی برات تعریف کنم
نامجون: باشه مامان
با نزدیک شدن پدربزرگ و دیدن نگاه ذوق زدش به جین لبخند زدم
هونگ: خیلی زیباتر شدی سوکجینا
جین: لطف دارین آلفا شما هم خیلی جذاب تر شدین
بهش نگاه کردم که با خنده سمتم برگشت و چشمک زد بهم
هونگ: من زودتر ازتون نتیجمو میخوام
با سرخ شدن گونه های جین خندیدیم
سمت عمارت حرکت کردیم
تموم راه جین تو بغلم بود
سکوت کرده بود و
فقط پشت دستمو نوازش میکرد
دلشوره عجیبی داشتم
سرمو رو شونش گذاشتم
نفس عمیقی از رایحه بهشتیش کشیدم
و چشمامو بستم
با ایستادن ماشین چشمامو باز کردم
سرمو بلند کردم و به فرشته کنارم نگاه کردم
جین: بهتری؟
نامجون: الان که ریه هام پر از رایحه تواه، اره بهترم
لبخند زد که فاصله لبامونو کم کردم و
لباشو بین لبام کشیدم
با حلقه شدن دستاش دور گردنم،
گاز کوچیکی از لباش گرفتم
جین: ااوووم
با کم آوردن نفس از هم جدا شدیم
از ماشین پیاده شدیم و
سمت عمارت حرکت کردیم
سمت سالن اصلی عمارت رفتیم
با دیدن مادرم تعظیم کردیم
نامجون: آماده شنیدنم مادر
م نامجون: نامجون تو الان رئیس بنگتنی
پس حقته که بدونی در گذشته چه
اتفاقی برای خانواده پدرت افتاده
پدرت یه برادر داشت که
ده سال ازش کوچیکتر بود
نامجون: من یه عمو دارم؟؟؟
م نامجون: حرفمو قطع نکن
اون بچه زن دوم پدربزرگت بود که
سر زایمان از دنیا رفته بود
پدرت خیلی دوسش داشت و
همیشه مراقبش بود
اونا باهم بزرگ شدن اما
خیلی باهم فرق داشتن
بعد از ازدواج منو پدرت، عموت برای
ادامه تحصیل میره آلمان و اونجا موندگار میشه
سال ها ازش خبری نبود
حتی زمانی که تو دنیا اومدی هم نیومد
پدربزرگت همیشه دلتنگش بود
پدرت نشون نمیداد اما همیشه منتظر برگشتنش بود
زمانی که ده سالت بود
حال پدربزرگت بد میشه و
رؤسای بنگتن تصمیم میگیرن که
زودتر جانشین بعدی معلوم بشه
بر اساس قوانین پسر بزرگتر یعنی
پدرت باید جانشین میشد اما...
کمی سکوت کرد و دوباره ادامه داد
اما روز جانشینی عموت برمیگرده
و مقابل پدرت می ایسته
برای انتخاب جانشین بعدی درخواست دوئل میکنه
پدرت با کمال خونسردی موافقت میکنه
همون روز مسابقه انجام میشه
تو یه نبرد سخت پدرت برنده میشه
پدربزرگت که شنیده بود پسراش باهم مسابقه دادن
میره به عمارت اصلی بنگتن
اخرین دستورشو مینوسه و مهر میکنه
به محل مسابقه میره
پدرتو به عنوان رئیس بعدی به همه معرفی میکنه
این کار پدربزرگت عموتو بشدت عصبی میکنه
پدرت میخواست برادرشو کنار خودش داشته باشه
اما عموت......
با سکوت طولانی مادر سمتش رفتم
نامجون: اما چی؟
م نامجون: اما عموت اخرین حرفشو زد و رفت
نامجون: چی گفت؟
م نامجون: گفت " یه روزی برمیگردم،
تو و بنگتنو نابود میکنم و
چیزی رو که شما چندین ساله از من و
همه پنهان کردین، آشکار میکنم،
و قدرت خاندان کیم و به همه نشون میدم "
با حجم اطلاعاتی که تو مغزم مرور میشد،
سرمو به طرفین تکون دادم
نامجون: میخواین بگین کینگ عمومه؟
م نامجون: پسرم اون...
نامجون: دارین میگین اون پدرمو کشته!
م نامجون: نامجون باید آروم باشی
نامجون: اون چیه که از همه پنهانش کردین مادر؟
خاندان کیم چه قدرتی داره که .....
با یادآوری حرفای مین جونگ و آلفا هونگ شوکه شده فقط به مادرم نگاه کردم
(ادعا کرده یه خون سلطنتیه)
نامجون: اون ادعا کرده یه خون سلطنتیه،
یعنی منم......منم یه خون سلطنتیم؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط ها
ووت:20
کامنت :25
ESTÁS LEYENDO
تو متعلق به منی
Hombres Loboنامجون یه آلفای خون خالصه که بعد از کشته شدن پدرش جانشینش میشه هنوزجفتشو پیدا نکرده و گرگش اجازه نزدیک شدن به کسی رو بهش نمیده کاپل: نامجین ژانر: امگاورس، اسمات، مافیایی #امگاورس #امگا #آلفا #اسمات #مافیایی