boyfriend

76 16 0
                                    

خب درسته کوک از تهیونگ خوشش میومد اما الان دنبال یه چیز دیگه بود
میدونست اگه نامجون اومده حتما باباش هم اومده
پس مطمعنا میخواد زودتر کوک رو شوهر بده یا براش زن بگیره
کوک یا باید پارتنر می‌داشت یا فعلا یه پارتنر فیک اجاره می‌کرد
پارتنر که نداشت و میترسید اگه پارتنر اجاره کنه مجبور به ازدواج شه و دیگه نتونه ازش خلاصی پیدا کنه
اما کوک میدونست که الان تهیونگ بهش مدیونه پس چه فرصتی بهتر از این؟

بلند شد و سمت اتاق مهمان رفت و خوابید
فردا صبح روی مبل نشسته بود و قهوه می‌خورد که بازم تهیونگ توی همون لباس های دیشب پایین اومد

- صبح بخیر

+ صبح بخیر خوب خوابیدی؟

- بله ممنون

+ بشین کنارم باید حرف بزنیم

تهیونگ با ترس نزدیک کوک شد
به خاطر مشکلاتش بایدم از یه پسر قریبه که اینجوری به خونش اورده بود میترسید

تهیونگ اروم نشست و کوک برای اینکه اذیت نشه یکم دور تز شد

+نترس نگفتم بیای پیشم که کاری باهات بکنم تنها میخواستم چندتا سوال بپرسم

تهیونگ که تا اون لحظه ساکت بود اروم لب زد
-ب...بپرس

+خب میخوای چیکار کنی؟ خونه ای داری؟

-اره یکی دارم اما....

+اما چی تهیونگ

- اما ادرس اونو داره

+منظورت کیه؟

- مونبین.....همون صاحب بار من هنوز هیچکدوم از شرط هارو انجام ندادم

+اجرا که کردیم....دیگه پول رو هم من دادم اما اخری رو انجام ندادیم

-چ...چی؟! یع....یعنی الان ش....شما منو خریدید؟

+یه همچین چیزایی ناراحتی بیب؟

-میشه بهم نگید بیب؟

+باشه هرجور مایلی خب حق با توعه تو نمیتونی بری کس دیگه ایم اونجا زندگی میکنه؟

-نه من تنها زندگی میکنم

+وسیله ای اونجا داری که نتونم برات تهیه کنم و نشه مثلشو پیدا کرد؟

- یعنی من برنمیگردم خونه؟

+راستش نه....خب بگذریم ما درست اشنا نشدیم من.....

- جئون جونگکوک

+اره اسم منو از کجا میدونی؟

-چند نفر داشتن پشت سرتون حرف میزدن اتفاقی شنیدم

صورت کوک بکم توهم رفت

+اوه چی میگفتن؟

- میگفتن خیلی سرد و بد اخلاقید

+که اینطور

-راستش منو یکم ترسوندن چون میگفتن شما کسیو الکی تو خونتون راه نمیدید

Baby Tae TaeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora