آنیوماسه یوسو یوروبون
شرمنده واسه تاخیر 😭 وی پی انم وصل نمیشد که...🚶🏻♂️
گایز آیدی تلمم همین آیدی واتپدمه بیایین چند تا وی پی ان بفرستین برام بتونم این آپدیت های عیدی رو هندلش کنم حداقل 😭😭😭
عوض تاخیرم جبران داریم چه جبرانی! D:
اینم دو پارت پر و پیمون واسه امشب!!!
از الان هشدار بدم که همین اول کاری فسق و فجور در راهه🙈
چون نمیخواستم این پارتا بیفتن به ماه رمضون پس واسه امشب دو تا آپلود کردم حال کنین باهاش(:❤️کاور پارت: وقتی ریدرت زیادی کیوت و قلب ذوب کنه🥺 منو به خورشید تشبیه کرد هلاک شدم براش 😭✨ عاشق همتونم ینیا🥺❤️
خب زیادی حرافی کردم بیایین برین به پارتتون برسین😈
نفس های امگا انقدر داغ شده بود که با وجود سرد نبودن اتاق میشد بخاری که از دهنش بیرون میزد رو دید. تبدیل به همون چیزی شده بود که گفته بود. یه حیوون.. و ییبو نمیدونست چطور باید احساسی که داشت رو توصیف کنه! محض رضای خدا فرمانده ش با چیز ساده ای مثل فرومون هاش به این روز افتاده بود؟... وات دا فاک؟
چشم های پسر ریز و هلالی شده بود و با فاصله گرفتن لب های هوس انگیزش از هم صدای ملتمسش توی اتاق پیچید:
-با.. بازم کن! زود باش!
یکی از ابرو هاش بالا رفت و لبخندی موذیانه گوشه ی لبش نشست:
-چرا؟
امگا طوری که انگار نزدیک بود گریهاش بگیره به التماس افتاد:
-خوا- خواهش میکنم.. دارم آتیش میـ- میگیرم لعنتی! بازم کن... تو رو خدا!
جلو رفت و همونطور که زنجیر ها رو از دور موجود بی قرار باز میکرد اغواگرانه زمزمه کرد:
-وقتی بازت کنم میخوای چیکار کنی... ها؟... نکنه میخوای فرا..
به محض اینکه احساس کرد زنجیر ها شل شدن از جا پرید و پرتشون کرد روی زمین!.. یقه ی آلفای رو به روش رو گرفت و با طی چند قدم بلند هلش داد و وحشیانه کمرش رو به دیوار اتاق کوبید!... درست مثل یه گرگ با خشم توی صورتش غرید و چند ثانیه بعد... با عطش و ولعی بی پایان به جون لب های ییبو افتاد!
آلفا چند ثانیه ی اول با بهت به چشم های بسته ی فرمانده ش که داشت میبوسیدش خیره شد و وقتی به خودش اومد تازه فهمید چیزی که این همه وقت در انتظارش بوده الان درست جلوشه و مثل یه احمق سر جا ایستاده و هیچ غلطی نمیکنه!
دست هاش رو با حرص دور تن امگا پیچید و از جا بلندش کرد و پاهای جفتش بلافاصله دور کمرش حلقه شد. به سمت دیوار مخالف رفت و بعد از تکیه دادن کمر فرمانده ش به دیوار دکمه ی تخلیه ی اضطراری رو با مشت محکمی کوبید!
آژیر ها به راه افتادن و نور قرمز و صدای آزار دهندشون هم نتونست کاری کنه که دست از سر همدیگه بردارن!
YOU ARE READING
[You Are My Destiny]~(Yizhan)
Fanfictionاسم: تو سرنوشت منی! کاپل: ییژان [ییبو تاپ] ژانر: رومنس، انگست، اکشن، امگاورس، یه چسه درام، اسماااات، امپرگ بخشی از داستان: مچ ظریف فرمانده ش رو گرفت و مجبورش کرد توی چشم های شعله ورش نگاه کنه: - اصلا مهم نیست که از من خوشت میاد یا نه، تو امگای منی و...