سلام و درود(:
این چند وقت چرا انقد افشای حقایق داریم😔😂
خواستم به اونایی که دنبال یه پارت نرمال بودن تا از بگایی پارت قبل فاصله بگیرن بگم زهی خیال باطل! با میدوریا و گلس بگایی هر لحظه در کمین شماست!😂😂✨
آره خلاصه.. این بار بگایی ها از ژانه😔😭و راستی حواسم هستا!! کامنتاتون کم شده.. یعنی باید یه شب تنبیهی پارت اپ نکنم؟؟🤔
از جا بلند شد و گفت:
-باید زنگ بزنم ییبو بیاد. آلفای بی مسئولیت! اگه خدایی نکرده مشکلی داشته باشی هر چه زودتر بریم بیمارستان بهتره!
امگا با وحشت از جا پرید:
-هـ- هان؟ نـــــه این کارو نکـــــــن!
بی اراده از روی تخت پایین رفت و به مچ زن که میخواست موبایلش رو از روی میز کار پسرش برداره چنگ زد. با نگرانی چشم هاش رو توی چشم های زن انداخت و تقریبا التماس کرد:
-لـ- لطفاً.. بهش زنگ نزن!
سر لئونارا کج شد و با تعجب پرسید:
-چرا؟ اون آلفای توئه! تأمین رفاه و سلامتی تو وظیفه شه!
صورت ژان کج و کوله شد:
-هــــــــــــــــــن؟ زیادی فیلم رمانتیک میبینی مگه؟ من و اون از دوتا دشمن خونی بد تریم! یه جوری میگی اون آلفای توئه انگاری صد ساله عاشق همیم!!! خواهشا از ما بکش بیرون. رابطه ی من و اون شیطان عوضی به هیچ جا نمیرسه!
دست هاش رو به کمر زد و با اخم گفت:
-کم چرت و پرت بگو و بذار بهش زنگ بزنم! کسی که تصمیم میگیره شما دو تا به جایی میرسین یا نه تو نیستی. گرگ درونته! کل این دنیا میخواد شما دو تا با هم باشید! حتی اگه بخوای هم نمیتونی خلاف میل جهان عمل کنی!
امگا پوزخندی زد و در جواب گفت:
-باور کن.. اگه یه نفر باشه که بتونه کل دنیا رو زیر و رو کنه تا همه چیز مطابق میلش بشه... اون یه نفر منم!
زن با نگاهی عاقل اندر سفیهانه دکمه ی تماس رو فشرد و بی توجه به بالا و پایین پریدن های امگا به پسرش زنگ زد!
موضوع این بود که ژان نمیخواست الان صورت اون مرتیکه ی لعنتی رو ببینه.. چون با چیزایی که ازش شنیده بود ممکن بود دلش براش بسوزه و این اصلا چیز خوبی نبود!
زن با لبخندی شیطانی تماس رو روی اسپیکر گذاشت و بعد از دو بوق صدای ییبو توی اتاق پیچید:
-باز چیشده؟
لئونارا همونطور که از دست پسر فرار میکرد تا تماس رو قطع نکنه گفت:
-این چه طرز حرف زدنه آلفای بی بخار؟
+تو تا وقتی که یه موضوع مهم پیش نیومده باشه به من زنگ نمیزنی... مخصوصا اگه تو شرکت باشم! پس برو سر اصل مطلب!
BINABASA MO ANG
[You Are My Destiny]~(Yizhan)
Fanfictionاسم: تو سرنوشت منی! کاپل: ییژان [ییبو تاپ] ژانر: رومنس، انگست، اکشن، امگاورس، یه چسه درام، اسماااات، امپرگ بخشی از داستان: مچ ظریف فرمانده ش رو گرفت و مجبورش کرد توی چشم های شعله ورش نگاه کنه: - اصلا مهم نیست که از من خوشت میاد یا نه، تو امگای منی و...