پارت هفتم

312 25 5
                                    

از دید جونگ کوک
اگه فقط 1 ثانیه دیرتر دستم رو میگرفت به ارزوم میرسیدم
با نفرت بهش خیره شدم و گفتم
🐰چرا نزاشتی خودمو بندازم پایین حداقل میمردم راحت میشدم از این زندگی ها چرا نزاشتی بیوفتم؟!
🐯فعلا باید تا وقتی من میخوام ارومم کنی تا بعد
🐰عوضی تر از تو ندیده بودم
🐯اشتباه نکن تو این دنیا همه عوضی ان و وقتی کارشون باهات تموم بشه تبدیل به یه شیطان عوضی میشن
با بغض بهش نگاه میکردم و از عصبانیت یه دقیقه بدون فکر نکردن پاهام رو باز کردم و گفتم
🐰خب بیا زود باش هر چقدر میخوای بفاکم بده هرجور میخوای بهم نشون بده چقدر عوضی هستی
تهیونگ بهم پوزخندی زد گفت
🐯مثل اینکه زیاد هم ناراضی نیستی از اینکه مثل یه بیبی از ددیت بخوای بفاکت بده
🐰تو ددی من نیستی
🐯مطمعنی؟!
🐰از جونم بیشتر (داداش یچی بگو که دو دقیقه بعد پشیمون نشی)
🐯حالا میبینیم
تهیونگ رفت سمته در و بعد از قفل کردن در برگشت سمتم
از دید نویسنده ی گرامی🗿
تهیونگ بعد از در اوردن کتش زیپش رو باز کرد و رفت سمته کوک
🐯فکر میکردم باید بهت تجاوز کنم تا اروم بشم ولی مثل اینکه خودت بیشتر مشتاقی
🐰فقط هرطوری میخوای بفاکم بده اگه میخوای برو اصلا به بادیگار هات بگو بیان 2 یا 3 نفری بفاکم بدن من دیگه هیچی برام مهم نیست
تهیونگ با پوزخند به کوک نگاهی کرد و بین پاهاش قرار گرفت و رفت سمته گردن کوک
بعد از اینکه چندتا کبودی روی گردنش بجا گذاشت صدای کوک رو شنید
🐰این کار ها رو انجام نده باعث میشه وابسته بشم فقط اونو بکن توم
🐯هرزه کوچولو
تهیونگ عضوش رو با دستش گرفت و قبل از وارد شدن گفت
🐯خودت خواستی
وارد شدن عضو تهیونگ داخل حفره ی کوک مساوی بود با جیغ کوک
🐰اههههه.... اییییی اوممم فاک
تهیونگ خندید و دوتا دستاش رو گذاشت کنار سر کوک و شروع کرد به ضربه زدن داخل حفره ای که خودش صاحبش شده بود
🐰اههه...لعنتی
تهیونگ بعد چند دقیقه ضربه زدن تونست نقطه ی حساس کوک رو پیدا کنه
🐰اهههه.... فاک همونجا
🐯نوچ اول درست صدام کن تا به خواستت برسی
🐰توی عوضی
تهیونگ عضوش رو از کوک خارج کرد که همون لحضه کوک گفت
🐰ددی لطفا
🐯چیکار کنم؟!
کوک چشماش رو روی هم فشرد و گفت
🐰ددی لطفا بفاکم بده
🐯حالا شد
تهیونگ کوک رو به حالت داگی استایل در اورد و واردش شد
🐰اهه
تهیونگ با شنیدن صدای در ضربه هاش رو تندتر کرد و باعث شد کوک دستش رو روی دهنش بزاره تا اون کسی که پشت دره متوجه ی اون نشه
👨‍💼قربان جناب مین اومدن کارتون دارن
🐯بهش بگو الان میام
🐰اه...فاک بهت بیشتر
بادیگارت با شنیدن صدای ناله ی کسی سریع بدون گفتن چیزی رفت
بعد از چندتا ضربه تهیونگ متوجه نزدیک بودن کوک شد برای همین دستش رو روی عضو کوک گرفت و ازش کشید بیرون
🐰اه.... چیکار میکنی؟!
🐯جلوی پاهام بشین زود
کوک همونطور که تهیونگ خواست جلوی پاهاش نشست و تهیونگ روی صورت کوک کام شد
🐯اه فاک نمیدونی وقتی هرزه هایی مثل تو اینطوری با این وضعیت میبینم تا بهشت میرم
🐰اما من هنوز کام نشدم
تهیونگ بلند شد و دستای کوک رو پشتش بست و پاهاش رو باز کرد و هرکدوم رو به یه دسته ی تخت بست
یه ویبراتور برداشت و گذاشت روی درجه ی اخر و کرد داخل حفره ی کوک
🐯تا 2 ساعت دیگه همینطوری باید بمونی تا بیام
🐰چیییی نه من نمیتونم
🐯خودت خواستی بیبی
🐰ازت متنفرم

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Mar 30, 2023 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

اسم فیک:بردهOù les histoires vivent. Découvrez maintenant