سلام.
خوشحالم سه شب بیشتر از این در خدمتتون نیستم😂😂
بعدش خدا بخواد یه دو سه هفته میرم مرخصی<:
چپتر جدیدو با موفقیت زهر کردم به کامتون 😂🤌🏻
و اینکه ببخشید دیر شد وی پی انم کلا وصل نمیشد.😒💔دندون قروچه ای کرد و رو به مادرش غرید:
-مامان... تنهامون بذار لطفا!
+ییبو...
فریاد آلفا، امگای غالبِ مؤنث رو از جا پروند:
-گفتم برو بیرون!
صداش رو کمی پایین آورد و با لحن خطرناکی ادامه داد:
-من با امگام کار دارم!
زن با وحشت بزاقش رو قورت داد و پاهاش رو از روی تخت آویزون کرد... با اینکه دلش نمیخواست بلایی سر امگای بیچاره بیاد ولی وفتی پسرش تو این مود میرفت هیچی جلو دارش نبود و ممکن بود یه بلاییم این وسط سر خودش بیاد!
با ترس و لرز اتاق رو ترک کرد... میدونست مثل ترسو ها داره فرار میکنه اما چاره ای نداشت.. باید تا جایی که میتونست از پسرش فاصله میگرفت!
از دور شدن مادرش که مطمئن شد دستش رو به نرمی بالا آورد و روی موهای امگا کشید...
هنوز چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که موهاش با خشونت دور دست ییبو پیچیده و با درد گزنده ای سرش به سمت بالا کشیده شد!
(بزغاله وحشی😒 من اینجوری تربیتت کردم؟😒😒)غرش سهمگین آلفا توی صورتش که از میون دندون های چفت شده ش آزاد شد کل وجودش رو به لرزه در آورد:
-یه بار دیگه بگو چی نالیدی؟
ریختن جویبار اشک های امگا که از سر گرفته شد به خشمش دامن زد، تن لرزون امگای بیچاره رو با بی رحمی تکون داد و فریاد کشید:
-مگه با تو نیستم؟! گفتم یه بار دیگه بگو الان چی زر زدی؟!
با ترکیدن بغض ژان و فشرده شدن قلبش به خاطر احساس وحشتناکی که امگاش داشت موهاش رو رها کرد، با زجر تنش رو در آغوش کشید و اجازه داد کلمات دردناک جفتش روحش رو خرد کنه:
-خـ- خدا لعنتت کنه! چرا نـ- نمیفهمی؟ چـ- چنگ مرده! تـ- تنها دوستی که تـ- توی این دنیای لعنتی دا- داشتم مرده.. پـ- پشت و پناهمو ا- از دست دادم! و تـ- توی لعنتی بـ- به خودت جرعت میدی بـ- به کسی که دارم ا- از دوریش جون میـ- میدم توهین کنی... خـ- خدایا.. پس کی.. کی تموم میـ- میشه؟ چرا من نـ- نمیمیرم؟! ا- اگه واقعا وجود داری.. ا- التماست میکنم... هـ- همین الان.. جونم رو بـ- بگیر.. منو بـ- ببر پیش چنگ! د- دلم براش تنگ شده..
بازوهای امگا رو گرفت و بعد از ایجاد کردن فاصله ی کمی بینشون فریاد کشید:
-خفه شــــــــو! خفه شو فرمانده! دهنتو ببند!
VOUS LISEZ
[You Are My Destiny]~(Yizhan)
Fanfictionاسم: تو سرنوشت منی! کاپل: ییژان [ییبو تاپ] ژانر: رومنس، انگست، اکشن، امگاورس، یه چسه درام، اسماااات، امپرگ بخشی از داستان: مچ ظریف فرمانده ش رو گرفت و مجبورش کرد توی چشم های شعله ورش نگاه کنه: - اصلا مهم نیست که از من خوشت میاد یا نه، تو امگای منی و...