Part 1

120 20 2
                                    

- هیونجین ؟

خوابت برده ؟

حتماً از شدت خستگی از حال رفتی ؛ اما چرا روی تخت من؟

نمیگی عطرت جا می مونه ؟

شاید فکر کنی اهمیتی نداره ،

هنوز نمیدونی حتی سبک ترین نسیم هایی که از سمت تو میوزن می تونن خونه ی من رو با خاک یکسان کنن .

خیلی وقت بود اینجا نمی اومدی ، حتماً انقدر گیج خواب بودی که نتونستی تشخیص بدی اتاق منه . ساعت دوازده شبه و تو تازه از سالن تمرین برگشتی ؛ راستی روزت چطور بود ؟

صندلی رو از پشت میز برداشتم و درست روبروت قرار دادم .

باموهای آبی رنگِ کلاسیک و تیشرت مشکیت ، با زنجیر نقره ای دور گردنت که یه روز می خواستی جفتش رو برای من هدیه بگیری؛ حتی اگر بخوام هم نمی تونم ازت چشم بردارم .

میخوام تا صبح نگاهت کنم . تماشا کردنت رو نمی تونی ازم بگیری ، حداقل نه تا وقتی که خوابی .

سوال تکراری نمی پرسم ، دیگه نمی خوام بدونم چرا انقدر تغییر کردی .

فقط بگو چطور دنیای دو نفرمون رو از دست دادیم ؟

مینای وحشی که از زمین چیدم و کف دستت گذاشتم ؛ مبهوتش شدی و بالبخند گفتی:

" منو یاد خودمون میدازه"

طاقت نیاورد ، خیلی وقته که پژمرده شده.

جواب سوالم رو از تو میخوام ، چی به سر روزای خوبمون آوردی ؟ اصلاً اونا رو یادت مونده یا دوباره از نو برات تعریف کنم ؟

نوزده سالگی مون انگار همین دیروز بود ؛ شبیه صدای خنده ی از ته دلی که هیچ وقت تموم نمیشه .

موهای قهوه ای روشنت و چهره ای که هنوز شبیه پسر بچه ها بود ‌، یادته دنبال کوچکترین بهونه ای برای گرفتن دست هام بودی ؟

روزای سختی بود اما همیشه میگفتی نیمه شب ها که از خواب میپری ، اگر از تاریکی ترسیدی فقط من رو بیدار کن ،

خسته که میشدی ، از پشت بغلم میکردی و سرت رو به شونه ام تکیه میدادی و در گوشم زمزمه میکردی ؛ ترانه ای رو که انقدر برات خاص و دوست داشتنی بود که نمی خواستی برای بقیه بخونیش ،

بارون که می اومد تو پیش قدم میشدی و کلاه کاپشن خودت رو باز میکردی تا کنار هم جا بگیریم ،

اگر خجالت زده میشدی مثل بچه ها به من پناه میاوردی و صورتت رو بین لباسم مخفی میکردی ،

انگشت هات رو بین موهام فرو میبردی و اگر کسی تو رو متوجه خودت نمی کرد ، ساعت ها تار به تارشون رو به بازی میگرفتی،

هربار که تو هتل هم اتاق شدیم رو چی ؟ خواب به چشممون نمی اومد . تخت های تک نفره رو به هم میچسبوندیم و تاصبح قصه میگفتیم ؛ از دورترین سالهایی که به یاد می آوردیم تا همون روز .

Look Me In The EyeWhere stories live. Discover now