|𝟎𝟐|

228 27 22
                                    

وارد اتاق که شد، مدیر رو به همراه ی دختر غریبه دید، اولین باری بود که اینجا میدیدش.
بیخیال کنجکاویش شد، از در اتاقی که برای تمام کسایی که اینجا کار می‌کردند بود، بیرون زد که مدیر با متوجه شدن حضورش صداش زد.

+جونگ‌کوک ایشون لی آراِ کارآموز جدید، آرا جونگ‌کوک یکی از قدیمی‌ترین معلم‌های اینجاست.

خجالت‌زده از معرفی مدیر دست رو جلوی آرا گرفت.

-خوشبختم
+منم همینطور آقای جئون

[ دوک لی جلوی ولیعهد وایستاد،به دختر بچه کوچیک کنارش اشاره‌ای کرد و اون رو به عنوان دخترش به ولیعهد معرفی کرد.

-خوشبختم بانو آرا

+دیدارتون باعث افتخاره ولیعهد.  ]

دستش رو بیرون کشید و داخل جیب شلوار مشکی رنگش گذاشت.

-راحت باشید جونگ‌کوک صدام کنید.

بدون اینکه منتظر جوابی از سوی دختر بگیره راهش رو به سمت کلاسی که دانش‌اموزاش توش بودن کج کرد.
نمی‌خواست انقدر سرد برخورد کنه باهاش در دیدار اول ولی حس بدی نسبت به لی آرا داشت که نمی‌دونست از کجا منشأ گرفته!

آرا از رفتار خشک و رسمی پسر تعجب کرده بود، سرکار‌های قبلیش همه درباره کارآموز جدید کنجکاو می‌شدند مخصوصا مرد‌ها، اما اینبار خودش کسی بود که کنجکاو شده بود راجبش.

اون‌روز آرا از هر فرصتی واسه کنار جونگ‌کوک بودن داشت استفاده می‌کرد، جوری که تمام کارکنانی که اونجا کار میکردن متوجه این موضوع بودند و بهتر از هرکسی می‌دونستند پسر تو رابطه‌اس و دوست‌دختر داره.

روبه‌روی مکانی که توش جونگ‌کوک کار می‌کرد وایساد، یادش می‌امد جونگ‌کوک وقتی که برای این شغل قبول شد چقدر خوشحال و هیجان زده بود.
با اینکه تو سرش غر زد که میتونه بره ی مدرسه دیگه و بهتری کار کنه گوش نکرد، حتی تمام دیوارهای اونجا رو خودش رنگ کرد و روشون طرح زد.

جونگ‌کوک را می‌دید روی چمن های سبز مدرسه با بچه‌ها نشسته بود و کتابی که داخل دستش قرار داشت رو واسشون توضیح می‌داد.

لبخند زیبایی مهمون صورتش شد.

علاقه جونگ‌کوک به اون موجودات کوچولو رو اعصاب همیشه ستودنی بود واسه لونا چون حتی یک دقیقه هم نمیتونست تحملشون کنه.

یکی از پسر بچه‌ها وقتی لونا رو دید با ذوق بهش اشاره کرد و اون رو به معلمشون نشون داد، لونا آهسته آهسته قدم برداشت و سمتشون رفت.
جونگ‌کوک از روی چمن‌ها بلند شد، دستش رو دور کمر دختر حلقه کرد و بوسه‌ای روی گونه‌اش گذاشت.

بچه ها با دیدن بوسه معلمشون با خجالت و شیطنت شروع کردن به جیغ و داد کشیدن، در این بین صدای خنده‌هاشون هم شنیده می‌شد.

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Apr 04, 2023 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

𝑨𝒏𝒐𝒕𝒉𝒆𝒓 𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚 || 𝑱𝑱𝑲Donde viven las historias. Descúbrelo ahora