part30

310 63 18
                                    

به خودش اومد و با کف دستش روی سینش فشار وارد کرد و با کمکش صاف ایستاد و موهاشو مرتب کرد:

«ممنونم،خیلی ممنونم.»

تهیونگ دستی به کتش کشید و همراه با فشار دندوناش روی لب برجسته پایینیش،ابرویی بالا انداخت:

«خواهش میکنم...تقصیر من شد یهویی ترسوندمتون!»

حرکت سیب گلوی پسر وقتی برای فرار از نگاه به چشماش توی دیدش قرار گرفته بود یبار دیگه باعث شد دستپاچه بشه و سریع گفت:

«ح...حرفی با من داشتین؟!»

تهیونگ لبخندی مستطیلی شکل زد و جذابیتش رو بیشتر رو به رخ کشید و به در سالن اشاره کرد:

«اومدم بیرون سیگار بکشم و شمارو دیدم...امیدوارم اتفاقات امشب رو فراموش کنید،اخه جونگکوک معمولا وقتی ویسکی میخوره یکم عجیب رفتار می‌کنه...نمی‌خوره یعنی...من بهش دادم تا ارومش کنم ولی خب همه چیو به هم ریختم و خواستم توضیح داده باشم تا سوتفاهمی براتون پیش نیاد...»

چیزی از حرفاش سر در نمی‌آورد ولی تا آخر گوش داد و با گیجی از اینکه ازش میخواست سوءتفاهم براش پیش نیاد،به این فکر کرد که چرا باید همچین چیزی براش پیش بیاد؟
به کل اتفاقات جلوی دستشویی رو یادش رفته بود چه برسه بهش فکر کنه!

صدای زنگ گوشی تهیونگ باعث شد از فکر بیرون بیاد و توجهش به صفحه ای که زنگ میخورد جلب بشه.

«ببخشید...»

تهیونگ به سرعت انگشتشو روی صفحه کشید و بعد از حرفی که شخص پشت تلفن زد جواب داد:

«باشه عزیزم الان میام.»

گوشی رو قطع کرد و لبخندی زد:

«من باید برگردم،لطفا به حرفام فکر کنید.»

لیسا متقابلاً براش سری خم کرد و تهیونگ عقب گرد کرد و داخل سالن شد...

دست روی صورتش گذاشت و نفسشو لرزون بیرون داد.این پسر تونسته بود به خوبی دستپاچش کنه!

_________________

دستی برای پدر مادرش که روی پله برقی فرودگاه بودن تکون داد و لبخند زورکی که روی صورتش بود بعد از ناپدید شدنشون از دیدش از بین رفت و عقب گرد کرد و از فرودگاه بیرون اومد،حداقلش این بود که میدونست بعد بحثی که کرده بودن تا دو روز دیگه قرار نیست دوباره لئورا رو ببینه و تا اون موقع باید سعی میکرد یه چیزایی رو مرتب کنه و تصمیم بگیره باید چیکار کنه!

فردا حتما باید به قضیه لیا رسیدگی میکرد.

"فلش بک"

"داخل جشن"

"صورتشو کج کرد و توی شیشه ی در تراس نگاهی به گونش کرد،پوزخندی زد و دستی روی پوستش کشید.
حسش مثل این بود که نوازش شده باشه حتی قرمز هم نشده بود ولی چرا انقدر درد داشت؟

AfterWhere stories live. Discover now