رفتن تو آسانسور.
_خیل خب تونی کیش بگی چی شده؟
پیپر بالاخره داد._اون بچه اشتباهی شماره منو گیر آورده و ازم کمک گرفت.
تونی آروم جواب داد._میشه لطفا دقیقتر بگی؟
چشمای پیپر گرد بود.تونی گوشیش رو داد دست پیپر و....
پیپر ریز زد زیر خنده.
_خدای من بک واقعا باید رئیس بیخودی باشه که اون گوگولی رو به فوش دادن انداخته._آره....حالا لطفا برو برگه برای شکایت آماده کم میخوام کمر بک و بشکنم.
پیپر سر تکون داد.
میدونست اگه تونی چیزی زو بخواد باید همون بشه.
یه دلیل دیگه که کارش به طلاق کشید._تو ام خودتو آماده کن از پس فردا مورگان میاد پیش تو.
تونی نفسی بیرون داد.
_میدونم.آسانسور ایستاد و رفت تو دفترش.
کمتر از چهار دقیقه یه نفر در زد._بیا تو.
پسر مو فرفری اول سرش رو آورد داخل و بعد بقیه تنش رو.
_سلام._پیتر بنجامین پارکر.
از روی منیتور لپ تابش میخوند.
_سوابق جالبی داری.پسر لبخند زد.
_ولی یه احمق بی عرضه ای.
لبخند پسر محو شد.
_گذاشتی راحت یه نفر کارت رو بدزده.
_اون...اون تحدیدم کرده بود...
_که اخراجت میکنه؟
تونی ابرو بالا انداخت._بدتر قربان.
پسر آروم زمزمه میکرد._از زمزمه خوشم نمیاد.
بلند گفت.
_دقیق میگی چی شده.پیتر به خودش لرزید.
_و بلند و رسا میگی.
آروم گفت ولی از غرش هم بدتر بود.پسر آب گلوش رو قورت داد.
_اون ازم...یه سری آتو داره و...میخواست پخششون کنه.
اون بچه رسما تو مرز گریه رفت.تونی به صندلیش تکیه داد.
خب این از اونی که میخواست بهتر بود.
_حاضرم کمکت کنم.پسر سرش آروم به نظر میرسید.
_کامل بگو چی داره و بعدش یه شکایت برای دزدی از کارت میکنیم.
یک بعد ادامه داد.
_و این یه پیشنهاد نیست.پیتر سر تکون داد.
_اون ازم...
آب گلوش رو قورت داد.
_عکس داره.تونی یکم صبر کرد.
_فرای تمام سیستمهایی که بک بهشون دسترسی داره چه مال شرکت چه خصوصی رو حک کن و عکسای آقای پارکر رو پاک کن.
و تو لپ تاب تایپ کرد....و برای من کپی کن ببینم چی بودن._انجام شد.
صدای رباتی بعد یه مدت جواب داد.پسر بیچاره که خبر نداشت چی شده لبخند زد.
_واقعا....ممنونم ممنونم....._بیا اینا رو امضا کن و با اون صدای رو مخت تشکر نکن.
و یه سری کاغذ گذاشت رو میزش.پسر دوید و رسما وسط راه تقریبا خورد زمین.
ولی رسید و شروع کرد به امضا.تونی به برگه ها نگاه کرد.
_از امروز دیگه به عنوان دستیار من تو کارگاه کار میکنی.میشد برق رو تو چشمای پسر دید.
_پس الان برو وسایلت رو بردار و آماده شو...ساعت کاری تو کارگاه من یعنی کار تا وقتی کار من تموم بشه، فهمیدی؟
_بله قربان.
اون بچه مشتاقانه گفت.
و از اونجا رفت.تونی هم از جاش بلند شد.
امروز همه چیز سریع پیش میرفت.
YOU ARE READING
The Father
Fanfictionمعنی پدر برای هممون فرق میکنه ولی اهمیتش برای همه یکیه اینو بهت ثابت میکنم. فیک استارکر. امیدوارم از این کار لذت ببرید. (اسمات فقط یک در چپتر.) (میدونم دختر رو کاور کار مرگان نیست ولی عکس خوبی بود برای همین گذاشتمش.)