رقص کلاغ ها

4 1 9
                                    

اینبار نباید دست خالی برگردم.
هیچ تصوری هم ندارم که تا کجای این مسیر می توانم ادامه دهم.
کم کم در حال وارد شدن به جنگل های شمالی هستم و سرمای استخوان سوزش را حس میکنم ، بخار نفس هایم جلوی دیدم را می گیرد و سرما را در اعماق ریه هایم حس می کنم.
مدتی هست که بین درخت ها سرگردانم و حتی گاهی فکر می کنم که بعضی از درخت هارو بیشتر از یکبار دیده ام.
گوزنی که به دنبالش بودم دیگر در دید من نیست و حتی رد پایش هم با برف پوشانده شده ، طوری که انگار از ابتدا گوزنی وجود نداشته.


سکوت این جنگل بسیار ترسناک است ، هر از چندگاهی فقط صدای باد را با گوش های یخ زده ام می شنوم و کلاغ هایی که با صدای گوش خراش خود این سمفونی سرد و بی روح را کامل تر می کنند.
به اطرافم می نگرم ، به درخت های عاری از هر گونه برگ ... بسیار خشک و شکننده به نظر می رسند. شاخه هایشان با برف پوشانده شده ، طوری که دیگر رنگ قهوه ای چوب هم به سختی دیده می شود.زمین زیر پایم کامل یخ زده و مطمئنم هیچ گیاهی روی آن نمی تواند رشد کند.

از دوردست می توانم دریاچه ای ببینم. بازتاب نور مرده ی اینجا بر روی سطح یخ زده اش می تابد و فضای وهم آلود و عجیبی برایم تداعی می کند.

 بازتاب نور مرده ی اینجا بر روی سطح یخ زده اش می تابد و فضای وهم آلود و عجیبی برایم تداعی می کند

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

حتی مطمئن نیستم چیزی که می بینم واقعی است یا که مغزم از شدت یخ زدگی برای خودش تصویر سازی کرده.به نظر می رسد جنگل اطرافم در حال بسته شدن است! انگار می خواهد مرا در آغوش سرد خود خفه کند!


سرما همیشه با خود حس تنهایی می آورد و در همچین جنگل مرده ای که تنها جنبده اش من هستم این حس چند برابر بیشتر می شود، و بدتر آنکه ترکیبش با حس ترس ، روح مرا عمیقا می شکافد.هیچوقت انقدر احساس آسیب پذیر بودن نداشته ام. اینجا واقعا کجاست و این سرمای استخوان شکن از کجا نشات می گیرد ؟ اما این سرما تنها چیز منحوس اینجا نیست.

او هم در اینجاست... قلب جنگل! دلیل این سرما و سایه ی مرگی که این جنگل را سیاه کرده!پسر حرامزاده ی الهه ی طبیعت ، روحی سرد و یخ زده در کالبد انسان. موهای سفیدش که مثل شب پر ستاره نورانی است و چشمان زرد رنگ درخشانش که از دوردست ها هم دیده می شود.برخی او را اَستِر می نامند. 

تمام موجودات جنگل بر طبق اراده و میل او حرکت می کنند. او همه ی آنها را می بیند و وجودشان را حس می کند.

رقص کلاغ هاWhere stories live. Discover now