ترجمهی نویسنده ی txtssick
این واقعا فیومه فضای جالبی داشت🚶🏼♀️✨......
"هق-"با هر ضربه ی سونگمین هقی میزد و ناله میکرد
"سونگمین هق- لعنت بهت عوضی"
'هرزه منی! بی حیای خودمی ! از آنِ منی'
روی مالکیتش خیلی تاکید میکرد
"د-یگه ن-نمیتونم"
اما سونگمین فقط زیر لب تکرار میکرد:
'مال منی... مالِ من! مال خودمی'
پسر کوچکتر با گریه سرش رو به عقب پرت کرد.
با اینکه درحال حاضر اومده بود ولی سونگمین بیخیالش نمیشد و برای همین همراه گریه، جیغ میکشید.'فهمیدی؟ تو مالِ منی. مال خودم!'
و گریه اش وقتی شدت گرفت که سونگمین محکم تر و عمیق تر کارش رو انجام داد
بعد از اینکه خودش هم ارضا شد کنار کشید.
نفس نفس میزد و به پاهای لرزون پسری که داشتن خم میشدن خیره شد،
به شاهکاری که مقابل چشماش بود و خودش اون رو ساخته بود.
به سختی زبون وا کرد و گفت:"مسخره ام نکن لعنتی!"
⊹ ⊹ ⊹
*چند ساعت قبل*"وای مطمئنم سونگمین حتی کارشو توی تخت بلد نیس، برام شاخ میشه. شرط میبندم باتمه"
بعد قطع کردن تماس با دوستش، جوری زد زیر خنده که همه جا پر شده بود از صدای خنده ی تمسخرآمیزش
'باشه!'
گوشه ای ایستاده بود و با پوزخند افکار خبیثش رو مرور میکرد.
دستاش رو بهم مالید و گفت:'پس منتظرم بمون'
...
کمی توی حیاط مدرسه پرسه زد و بعد اینکه از در ورودی بزرگ خارج شد به سمت ماشینش حرکت کرد.
با دیدن فردی که نزدیکش میومد خودش رو سریع به در رسوند ولی وایساد ، اون هنوز ازش دور بود.'هااایی جونگین'
"صداتو بِبُر"
'هوووم! میخوای ببینی توی تخت میتونم چقدر بد باشم؟'
⊹ ⊹ ⊹
چشمای جونگین از این مقدار پیشروی سونگمین گشاد شد.
آب دهنش رو قورت داد و سرش رو به طرفین تکون داد.
مرتبا به ملافه ی تخت سونگمین چنگ مینداخت
نفس های بریده بریدهاش قطع نمیشد و چشماش رو محکم بست.
با خنده ی مرموزانه پرسید:'از این وضعیتی که داری خجالت زده ای؟'
"خفه شو! خیلی آزاردهنده ای"
'ببین... مطمئن باش کاری میکنم بخاطر صدای گوش نوازی که قراره بسازمش، ازم گله کنی '
"اذیتم نکن عوضی، خفه خون بگیر"
YOU ARE READING
please
Short Storyبا خشونت زیاد زیر لب گفت: 'تو مال منی جونگین، اینو بفهم! یا مجبورم میکنی جور دیگه ای بفهمونم بهت؟ '