4.Pact

102 35 39
                                    

قبل از اینکه تهیونگ بتونه کوچک‌ترین حرکتی انجام بده، دست‌هاش از پشت بسته شدن و مجبورش کردن با زانوهاش روی زمین فرود بیاد.
تهیونگ از درد و عصبانیت دندوناشو بهم فشرد. سعی کرد دستاشو آزاد کنه اما هر چقدر زور می‌زد بی فایده بود. طناب‌هایی که به دور دست‌هاش بسته شده بودن از جنسِ مانا بودن.
با اینکه تهیونگ هنوز تجربه‌ی خاصی از بازیکن بودن نداشت اما حتی یه آدم معمولی هم می‌تونست تشخیص بده اون طناب‌ها هاله‌ی خاصی دورِ خودشون دارن.

«آقای کیم؟ چرا منو دستگیر کردید؟»

نامجون که داشت با تلفن صحبت می‌کرد و مشخص بود که داشت چیزی رو گزارش می‌داد، گوشی رو از کنارِ گوشش دور کرد و چشم‌های سردشو به تهیونگ دوخت. لحظه‌ای بعد پوزخندی زد و نگاهشو از تهیونگ دزدید.

«واقعا متوجه نیستی یا خودتو زدی به نفهمیدن؟»

تهیونگ فقط تونست نگاهی پر از سوال بهش بندازه. نامجون دوباره سرشو بالا گرفت و این‌بار مستقیما تو چشم‌های تهیونگ زل زد. می‌تونست صداقت رو توی اون چشم‌ها بخونه. لحظه‌ای دلش برای تهیونگ سوخت و نگاهش رنگِ ترحم گرفت اما با یادآوری چیزی، شعله‌ی خشم تو چشم‌هاش زبونه کشید.

هیچ رحم و بخششی در کار نبود! شغلش ایجاب می‌کرد که در مواقع ضروری به سنگدل‌ترین انسان دنیا تبدیل بشه. به هر حال این پسر فقط یه غریبه بود و هیچ جایگاهی توی زندگیش نداشت؛ در ضمن با از بین بردن یه قانون‌شکن به بشریت خدمت بزرگی می‌کرد. پس احساساتش رو سرکوب کرد و دست راستشو بالا گرفت.

انگشتری با جواهرِ آبی روی دستش خودنمایی می‌کرد.

«دایکی به پا خیز و قضاوت کن، دروازه‌ی سرخ.»

لحظه‌ی بعد موجودی عجیب ظاهر شد. که احتمالا می‌بایست آشنای کیم نامجون می‌بود. تهیونگ قبلا شنیده بود بازیکن‌ها می‌تونن با موجودات مقدس قرارداد ببندن اما فکرشم نمی‌کرد که بتونه احضار شدن یکیشونو با چشم‌های خودش و از نزدیک ببینه.

پشتِ سر اون موجود دو کفه‌ی ترازو دیده می‌شد. و هاله‌ای طلایی دورش رو احاطه کرده بود. با فرمان کیم نامجون موجود دهنش رو باز کرد و گلوله‌ای از انرژی جلوی دهنش جمع کرد. وقتی حس کرد به اندازه‌ی کافی انرژی جمع شده با یک پرتاب سریع اون رو به نقطه‌ای نامعلوم شلیک کرد.

لحظه‌ای بعد دروازه‌ی سرخ رنگی با بلعیدن هوا و ذرات اتاق باز شد. دروازه در حالت آشوب قرار داشت و هر چیزی که تو نزدیکیش بود رو می‌بلعید.

«منتظر چی هستید! بندازیدش توش!»

کیم نامجون فرمان داد و تهیونگ حتی فرصت اعتراض هم پیدا نکرد و با بی‌رحمی تو دروازه‌ی سرخ انداخته شد. دروازه‌ای که راهی به سوی نابودی و فلاکت بود.

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Jul 31 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

Top-Tier Writer | KookVTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang