Part 34- تیم حفاظت

161 31 416
                                    

به به سلام دوستان عزیز😍🥰
یه توصیه از من به شما -اگه نویسنده هستید- فاصله گرفتن از داستانهاتون فقط عذاب مطلقه، انجامش ندید🤪
یعنی دهنی از من صاف شده که الان این پارت رو دارم با ۱۰ برابر استرس بیشتر نسبت به آخرین پارت آپ می‌کنم. یادتونه دفعه قبل گفتم حس می‌کنم یه چیزی ته دلم داره هوری میریزه پایین؟ الان آبشار نیاگارا داره در ابعاد بسیار بزرگتر میریزه پایین.😭
بگذریم.
احیانا دچار فراموشی که نشدید؟
بیاین یه مرور با هم بکنیم. راه دوری نمیره.

توی قبیله علی آدگوک وقتی فهمیدن گردنبند کهربای دی چشم شیطان بوده، شیاطین اولین حضور خودشونو نشون دادن. یه مرد بینهایت سفید به جان حمله کرد و متوجه جادو داشتن جان شد. اون برای گروهی از لژیونرهای شیطان پرستی کار می‌کرد که سال ۱۹۹۱ پیامی از آینده رو مبنی بر عقبگرد زمانی یه بازیگر بنام شائو جان به همراه یه کریستال با نیرویی بینهایت قوی دریافت کرده بودن. و هدفشون بدست آوردن کریستال بود اما وقتی متوجه شدن جان به عنوان یه انسان جادو داره، تمرکزشون بیشتر شد چون اون رو برای حلول اربابشون -ابلیس یا لوسیفر- به زمین لازم می‌دونستن. اما اون مرد زیادی سفید، از طریق جن تسخیری خودش فکر می‌کرد این کریستال نگین انگشتر سلیمان نبی هست و با کشتن ییبو کوچولو اونو بدست آورد اما بزرگی اون کریستال باعث شد اونو توی برجهای دوقلوی تجارت جهانی درست قبل از انفجار رها کنه. که بعد از سقوط، ان‌زی کل آوار رو جستجو کرد و کریستال رو پیدا کرد.
از اونطرف کل لژیون توسط گروه توابین به سرکردگی بانو ان‌زی کشته شدن بجز یه دختر بچه ۶ ماهه که حاصل ۵ نسل زنای خواهر و برادر بود (به امید حلول اربابشون در یکی از اون فرزندان). اما ان‌زی نذاشت گروه توابین بچه رو بکشن چون معتقد بود حتی خدا هم کسی رو بخاطر ذات بد قصاص نمی‌کنه و اگر این بچه در یک محیط سالم رشد کنه می‌تونه متفاوت از اونچه در نطفه‌اش ریخته شده بزرگ بشه.‌اما این اختلاف عقیده باعث شد توابین اونو از رهبری خودشون عزل کنن و ان‌زی از همه فاصله بگیره و با گروه کوچیکی که هنوز بهش اعتقاد داشتن به مبارزه علیه ایلومیناتی ادامه بده چ در خفا بچه رو بزرگ کنه و برای اینکه بچه شناسایی نشه از سراسر دنیا به دنبال دختربچه‌هایی با همون خصوصیات ظاهری در همون سن گشت تا اگر روزی گرفتار شد، بچه اصلی تشخیص داده نشه. و تربیت ۵ دختر همسن رو در جایی که فقط فی‌فی از اون خبر داشت به عهده بگیره.
در سالهای بعد مرد سفید یخچالی با نام بوربوخا خودشو به یه لژیون سطح بالاتر وارد کرد و اطلاعاتشو به اونها داد و اونها دوباره ییبوی خط اصلی زمان رو پیدا کردن که درست همون سنی رو داشت که ییبو کوچولو کشته شد. پس حدس زدن یا ییبو در برجهای دوقلو نمرده و چون چنین امکانی وجود نداشت، پس سه نظریه دادن: این بچه یا از یه بعد دیگه اومده و چون توی مغزشون فقط  اربابشون لوسیفره که قراره از بعد دیگه بیاد پس به روزهای موعود نزدیک شدن و لوسیفر در یک بدن انسانی حلول کرده، یا این بچه نماینده‌ای از اربابشون برای نبرد نهایی هست و شاید هم این بچه همون دشمن اصلی اربابشونه که اونم از یه بعد دیگه میاد. با این تفکرات به این نتیجه رسیدن که شائو جان محافظ بچه است و برای همین به گذشته اومده بوده. درنتیجه رفتن سراغ نسخه خط اصلی زمان شائو جان. تا با تهدید اون، از بقیه اطلاعات بگیرن که در نهایت به مرگ مجدد ییجان ختم شد.
گروه زیر نظر ان‌زی تمام افرادی که از نظریات بالا خبر داشتن رو کشتن اما دستشون به همون مرد سفید یخچالی نرسید.
ییبو و جان در سال ۲۰۰۹ به بعد ما برگشتن و متوجه شدن ییبوی خط اصلی زمان بخاطر صدمه‌ای که اون بوربوخای بی شرف بهش زده مریض شده و بیماری باعث بروز میوکاردیت شده. و یکهو ارتباط ذهنی ییبو و ایبو که بخاطر دوران طلسم آرزو بوجود اومده بود، در ییبوی تازه بالغ بوجود اومد و کلی ایده علمی داد که با کمک کریستال خط انرژی ییبوی خط اصلی زمان رو از خط انرژی تمام موجودات این جهان به خط وانگ ببرن و بتونن هاله نابود شده انرژی ییبو رو درمان کنن. اما موقع انتقال انرژی هاله از ییبوی ۱۶ ساله به ییبوی ۱۱ساله، کنترل از دستشون خارج شد و ناگهان همه انرژی ییبوی ۱۶ ساله بعلاوه جان که بین اون دوتا ایستاده بود، به ییبوی ۱۱ ساله رسید و مرگ ییجان رو رقم زد و اونا رو به بعد چهارم فرستاد. و این صحنه توسط دوربینهای جادویی نصب شده توی آزمایشگاه ثبت شد و رئیس دانشکده که خودش یه جادوگر بود حس کرد چیز عجیبی این وسط رخ داده و به بالادستیش گزارش داد.
روش درمان تغییر سطح انرژی، قلب ییبو رو خوب کرد اما هاله انرژیش کامل خوب نشد و یه حفره در خودش داره که معلوم نیست داره انرژی ییبو رو به کجا می‌فرسته. و این موضوع باعث شد چند ماه بعد تیم حفاظت از ییبو رو به این نتیجه برسن که چون هاله انرژی ییبو ترکیبی از انرژی جان و ییبو هست، پس بدون انرژی جان قدرت ترمیم خودشو نداره و رفتن شائو جان ۱۸ ساله رو آوردن تا با کمک هاله انرژیش سوراخ هاله ییبو رو ترمیم کنن، اما قلب ییبو اونقدر قوی نبود که این ترمیم رو انجام بده. و اونجا بود که پارسی متوجه شد ییبو به جادو نیاز داره و جادویی که ییبو وقتی به گذشته اومد در خودش داشت، رو از این زمان و مکان داشته. پس خط باااااااریکی از جادوی خودشو توی بدن ییبو گذاشت تا درمان ییبو کامل بشه.

The Spell of wish (کامل شده)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora