به آرومی چشم هاش رو باز کرد و به عضو سیخ شدش نگاه کرد که چطور بین دست جونگکوک، نرم و آروم، بالا و پایین میشه.
بین پاهای اون، روی تخت، دراز کشیده بود و به سینش لم داده بود. پاهای جونگکوک دو طرف بدنش قرار داشت و دهن و لب هاش بین گردن و
گوشش در رفت و آمد بود.جونگکوک : تو هم حسش میکنی ؟
جونگکوک اینو توی گوشش زمزمه کرد و لیسی به لاله ی گوش جیمین زد.
جونگکوک : عزیزِ دلم... آه.. بوی خوبی میدی جیمین
جیمین قوسی به بدنش داد، آروم نشستن و لذت بردن از لمس دست و انگشتهای جونگکوک، دیگه آسون نبود، ممکن نبود بتونه آروم بمونه، وقتی که جونگکوک دستش رو از عضوش جدا کرد و بالزهاش رو به بازی میگرفت.
جیمین : آه، نه اینجوری نه کوک...
جونگکوک کنار گوشش خنده ی ریزی کرد، چشمهاش رو بست تا صدای ناله ی جیمین، توی گوشش بشینه.
جونگکوک : اینجوری نه؟ چرا نه؟ تو که دوستش داری... اینکه با بالزهای کوچولوت بازی کنم رو دوست داری...
جیمین پاهاش رو از زانو جمع کرد و سعی کرد اونها رو ببنده...
جیمین : آه... نه کوک خیلی حساس شدم ...
ادامه ش نده وگرنه... وگرنه... آه... نه... وگرنه میامجونگکوک چشمهاش رو باز کرد، جیمین بین پاهاش نشسته بود، لخت و بدون هیچ پوششی، و سعی میکرد یه جوری از لمس دستهاش فرار کنه
جونگکوک : پس برام بیا... بهم نشونش بده عزیزم
جیمین : لعنت بهت، توی گوشم... آه اونجا حرف نزن
جونگکوک سرش رو به گوش جیمین نزدیک تر کرد.
جونگکوک : آخ... انقدر تکون نخور ، اون خودش به اندازه کافی از این وضعیت ناراضی هست، تکون خوردنت باعث میشه اوضاع براش سخت تر شه.
جیمین ناله ای کرد و کمی خودش رو بالا کشید تا پاهش رو ببنده، جونگکوک متوجه قصدش شد و خندید...
بالز های جیمین رو رها کرد ،کمی خم شد و با یک دست مچ یکی از پاهای جیمین رو گرفت، اونو بالا آورد و کنار رون خودش گذاشت.
پاهای جیمین کاملا باز بود، در همون حالی که از کمرش، لَش و آروم به سینه ی جونگکوک تکیه داده بود و دستهاش رو روی رون جونگکوک فشار میداد.
جیمین : از ویو لذت میبری؟ الان راضی شدی؟
نفس جیمین جا اومده بود، دیگه لمس نمیشد و حالا دوباره زبونش به کار افتاده بود.
جونگکوک :منظورت وقتی دیک و پاهای شِیو شده ات رو اینجوری میبینمه؟
پوزخندی زد و بوسه ای روی گونه جیمین نشوند.
BẠN ĐANG ĐỌC
anajo 안아줘 (آ.ناجو)
Fanfiction안아줘 از کُرهای به فارسی مرا در آغوش بگیر کاپل اصلی _کوکمین ژانر: drama _romantic_a little comedy _smut__slice of life_ angst _________ * * * * * __________ اگر به خاطر نقصات و یا گذشته ای که حتی خودت توش مقصر نبودی، فکر کنی من نمیخوامت ، مسخرست.من...