* SeKai *

34 14 1
                                    


مامانم همیشه قصه‌هاشو با یه جمله‌ی تکراری تموم می‌کرد: "اونا تا ابد دست‌های همو گرفتن و پیش هم موندن

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


مامانم همیشه قصه‌هاشو با یه جمله‌ی تکراری تموم می‌کرد: "اونا تا ابد دست‌های همو گرفتن و پیش هم موندن."
یه‌بار بالاخره ازش پرسیدم:
" چرا همیشه اینجوریه؟ نمی‌شه بدون گرفتن دست‌هاشون، پیش هم بمونن؟ "
می‌دونی چی جواب داد؟ گفت:
" دست‌ها خیلی مهمن جونگینا! اون‌ها جادویی دارن که وقتی یه همراه واقعی رو لمس کنن، قلب‌ گرم می‌شه. جوری که انگار یکی بغلش کرده! "
این جالب نیست که من هروقت کنار تو هستم و دستاتو می‌گیرم، قلبم گرم می‌شه؟
سهونا، می‌شه ما هم دستای همو بگیریم و تا ابد پیش هم بمونیم؟

🌱❤️

A Letter For YouDonde viven las historias. Descúbrelo ahora