𝗄𝗂𝗍𝗍𝗒 𝖼𝖺𝗍

64 10 0
                                    

جیسونگ واقعا نمی‌دونست چرا داره اونکار رو انجام میده.اما اگه بخوایم حدس بزنیم به طور قطعی میتونیم بگیم حس کنجکاوی بیش از اندازه جیسونگ همیشه اون رو به سمت خواسته هاش حرکت میده و باعث میشه تا دست به همچین کارایی بزنه.
با استرسی که از توی نگاهش و دستای لرزونش مشخص بود موهای سرمه ای رنگش رو روی پیشونیش ریخت و چوکر مشکی رنگش رو بست و نفس عمیقی کشید
-حتما خوشش میاد هان جیسونگ..چون تو هان جیسونگی!
با قدرت و اطمینان زیر لبش گفت و‌چشمهایی رو که بسته بود بازکرد.
چیزی درون نگاهش رنگ عوض کرده بود و اون اظطراب،جاش رو به شهوت داده بود و باعث خمارتر شدنزچسمهای بادومی رنگش شد.
دستش رو روی دامن همرنگ موهاش کشد و روی تخت وسط اتاق نشست.
گوشیش رو از روی دراور کنار تخت برداشت و روی آینه روبه روی تخت تنظیمش کرد.دستاش رو بین پاهاش و جوری که دامن و فیشنت های دستش مشخص بشه گذاشت و عکسی گرفت.
عقب عقب رفت و به تاج تخت تکیه دا و بلافاصله عکس رو برای دوست پسر عزیزش فرستا. و از اینکه اون داخل یک جلسه کاملا مهمه اطلاع داشت!
گوشیش رو خاموش کرد و کنار خودش انداخت و با نگاه گیج و خمارش به اطراف اتاق نگاهی انداخت.
خودش رو کمی روی تخت جابه جا کردن و نفس عمیقی کشید و بند چوکر رو کمی از گردنش فاصله داد.بدن گرم و کوچیکش هرلحظه بیشتر گر می‌گرفت و باعث شده بود گونه و گوش هاش رنگ طبیعی خودش رو از دست بده و جاش رو به رنگ قرمز بده.
با صدای گوشیش سرش رو به سمتش برگردوند و پیام بنگچان رو باز کر
-هان جیسونگ هیچ معلوم هست داری چیکار میکنی؟؟میدونی که وسط یه جلسه ای که خیلی مهمه نشستم و‌تو برام عکس نود میفرستی؟
-اونم نه هرنودی
-با دامن!
جیسونگ که داشت صدای شاکی و عصبی چان رو تصور میکرد بالشتی که متعلق به بزرگترین پسر خانواده بنگ،یعنی کریستوفر بود رو برداشت و بین پاهاش قرار داد.
انگشتاش بدون هیچ اختیاری روی آیکون تلفن رفت و با چند بار بوق خوردن صداش چان گوشش رو پر کرد.
-از جلسه بیرون اومدم جیسونگ اگه کاری داری زودتر بگو باید برگردم.
جیسونگ که با شنیدن صدای بنگچان خودش رو روی بالشت جلو کشیده بود،آه کوچیکی از بین لباش بیرون اومد و با صدای لرزونش شروع به صحبت کردن کرد.
-چ..چانی
بنگچان با شنیدن صدای جیسونگ که از شدت هورنی بودنش میلرزید لبهاش رو به دندونهاش گرفت و نفس عمیقی کشید.
-ک..کریس بهت نی..نیاز دارم
جیسونگ خودش رو بیشتر روی بالشت کشید و اینبار علاوه بر  ناله بلندش،صدای بالشت به گوش های تیز بنگچان رسید و باعث شد تا نیشخندی روی لبای چان بیاد.
-داری چیکار میکنی بیبی؟..هوم؟
تپش های قلب جیسونگ بالاتر رفتن و سرش رو میون ملافه های تخت فرو برد و حرکت کمرش رو به آرومی ادامه داد.
-داری روی بالشتم راید میکنی جیسونگ..هوم؟..
بنگچان بعد از اشاره. به منشیش سوار آسانسور شد و به سمت پارکینگ حرکت کرد و سوییچش رو از داخل کتش درآورد.
-جیسونگ ازت میخوام که دوربین گوشیت رو باز کنی تا بزاری صورت زیبات رو ببینم
سوار ماشینش شد و بعد از بالا کشیدن پنجره و روشن کردن ماشین نگاهی به گوشیش انداخت.
-میخوام چهره غرق در نیازت رو ببینم جیسونگ..میخوام ببینم چقدر مشتاقمی عزیزم..
جیسونگ سرش رو کمی عقب برد و گوشی رو به تخت تکیه داد دوربینش رو باز کردم و چشمهای خمار و براقش توجه چان رو جلب کردن.
-فاک بیبی...خیلی زیبا بنظر میرسی
جیسونگ بینیش رو داخل ملافه ها فرو برد و نفس عمیق و لرزونش رو بیرون داد.
-ازت میخوام همونطوری مثل قبل روی بالشت راید کنی جیسونگ...کیتی کت قشنگم!
.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 09, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝗄𝗂𝗍𝗍𝗒 𝖼𝖺𝗍Where stories live. Discover now