وضعم یجوریه میخوام یه مدت کلا از دیدگان ناپدید شم و هیچچچچ جا آفتابی نشم ولی لعنت بهش که قول دادم بهتون و یه کمال گرای نابودم که عمل نکردن به قولام مغزمو ویران میکنه..
اِنی وِی.. اِنجوی دیس پارت❤️
و اوه.. یه هشدار بابت هارت اتکی که قراره بخورین بهتون میدم(: هم خوبه، هم بد🙂به زانو هاش چنگ زد و دندون هاش رو روی هم سایید... گندش بزنن... مثل اینکه چاره ی دیگه ای نداشت!
آهی کشید و از روی تخت پرید پایین.. به سمت در رفت و و به محض باز کردنش ییبو رو دید که از سمت دیگه ی راهرو در حال اومدن بود. دست هاش مثل همیشه توی جیبش بود و با غرور و صلابت یه کوه جلوه میکرد.
با طی شدن تک تک قدم های ییبو فاصله شون کم و کمتر میشد و وقتی که به امگا رسید بی هیچ اعتنا، توجه و یا حتی کوچک ترین نگاهی خواست از کنارش رد بشه که با قرار گرفتن بازوش توی دست جفتش ایستاد و بعد از سه روز فاکی زنگ صداش کل وجودش رو به لرزه در آورد:
-وایسا...
بی اینکه نگاهش کنه آهی کشید:
-چی میخوای؟
امگا پوزخندی زد و پرسید:
-الان مثلا داری سگ محل میکنی؟
آلفا هم در جواب پوزخندی زد:
-مثلاً نیست!
بازوش رو از دست امگا بیرون کشید و همچنان بی اینکه به خودش زحمت بده نگاهش کنه قدمی برداشت:
-واقعاً دارم سگ محلت میکنم!
با چشم های گرد دور شدن ییبو رو به تماشا نشست.. وات د هل؟ این دیگه چی بود؟ زده بود به سرش یا چی؟
(بهترین روش واسه بدست آوردن یه امگای سگ اخلاق😂🤌🏻 صد در صد تضمینی ✨)دو قدم مونده بود به اتاقش برسه که ژان فوران کرد! با قدم های بلند به سمت آلفاش یورش برد، بعد از رسیدن بهش به کتفش چنگ زد، به سمت خودش برش گردوند و با گرفتن یقه ش و دادن هل قدرتمندی به دیوار کوبیدش!
دو صدم ثانیه ی بعد این امگا بود که در برابر چشم های بهت زده ی ییبو لب هاش رو روی لب های مرطوبش کوبیده و با حرص گازشون میگرفت!
سه ثانیه طول کشید تا مغزش همه چیز رو پردازش کرد و یه جواب تحویلش داد:
" الان یک بوسه در حال اتفاق افتادنه، تا از دستت نپریده زود باش لباشو از جا بکن!"
اخم هاش توی هم رفت، با همون دهانی که الان تحت تسلط ژان بود غرشی خفه کرد و متقابلا به امگاش حمله برد. دست هاش رو دور کمرش پیچید و جاشون رو عوض کرد.. صدای بوسه ی خشن و نفس های تندشون کل راهرو رو پر کرده بود دست های ییبو تشنه و دلتنگ کل بالا تنه ی جفتش رو پرستش میکردن.
KAMU SEDANG MEMBACA
[You Are My Destiny]~(Yizhan)
Fiksi Penggemarاسم: تو سرنوشت منی! کاپل: ییژان [ییبو تاپ] ژانر: رومنس، انگست، اکشن، امگاورس، یه چسه درام، اسماااات، امپرگ بخشی از داستان: مچ ظریف فرمانده ش رو گرفت و مجبورش کرد توی چشم های شعله ورش نگاه کنه: - اصلا مهم نیست که از من خوشت میاد یا نه، تو امگای منی و...