دو انگشت✨

1K 55 16
                                    

#پارت61

هلن به سرعت کمر دیان را در با دست به سمت خود کشید و لبانش را حرکت داد
اورا ناشیانه همراهی میکرد و در دهانش ناله میکرد
در دل ب خود اعتراف کرد دیان بدجوری اورا از خود بی خود میکند
دستش به سمت بلیز دیان رفت و تلاش کرد ان را پاره کند
دیان اورا با وسواس روی تخت برد و خودش لباسش را دراورد: تلاشت رقت انگیره هلن
چشمکی زد: اون ناخونای قشنگت تزئینی‌ان؟
قبل از پاسخ دادن هلن دوباره با لبانش اورا ساکت کرد و بدنش را میان دستشانش کشف میکرد
مشغول بوسیدن ترقوه هایش شد و ارام ارام پایین امد
هلن از شدت شهوت کمرش را تکان میداد و هر از چند گاهی لبان خوش طعم دیان را مزه میکرد
با حس خیسی لای کصش چشمانش تا اخری حد باز شد و ناله ی بلندی کرد
نوک زبانش روی کلوریسم هلن نشیت و دو انگشت میانی‌اش را به داخل هلن وارد کرد
موجی عجیب در تن هلن پیچید
لذت در بند بند وجودش موج میزد و حرکت زبان خیسو داغ دیان لای کصش لذتش را تشدید میکرد
دو انگشت فرو رفته در او به حرکت افتادند و دیان انقدری خبیث بود که شروع ب فشار اوردن ب دیواره های داخلی کص هلن بکند
هلن سرش را محکم ب تخت کوبید و پنجه هایش را در سر دیان فرو کرد و اورا بیشتر ب خود فشرد: اه سریع تر...
با گازی ک از کصش گرفته شد جیغ بلندی کشید و دیان غرید: دستتو بکش!
دستانش را از میان موهای دیان در اورد و مشغول فشردن سینه هایش شد: تو خیلی بدجنسی
دیان سرش را بالا اورد و حرکات انگشتانش را سریع تر کرد: عه؟ دیگه چی
نمیتوانست روی کلماتش تمرکز کند: تو ... تو خی...خیل.. اههه وای...
دیان کوتاه نمی امد: من چی؟
انگشت شصتش را روی مقعدش
فشرد و شروع ب حرکا دادن دورانی انگشتانش در کصش کرد: اه این ...نام...نامر...دیه
دیان خبیث میخندید
حرکاتش سریع بودند و لحظه ای هم ب هلن تنفس نمیداد
سرعتش دائما بیشتر میشد و چشمان هلن را به سیاهی رفتن انداخته بود
هلن با ناخن هایش کتف دیان را چنگ می انداخت
دیان گازی ار رانش گرفت: میتونی تا ده بشمری واسم؟
هلن نزدیک بود ب گریه بیوفتد
در لبه ی ارضا شدن بود و تمام چیزی ک میخواست زبان داغ و ماهر دیان روی کصش بود اما میدانست ب محض گفتنش دیان دیگر اینکار را نمیکند
ناله ای کرد: اه یک
دو... اممم اه
بین هر عدد چند ثانیه از ناله های هلن شنیده میشد و دیان را تحریک میکرد ک بازی اش را با او طولانی تر کند
هرچند دلش نمی امد
زبون دیان دوباره لای کصش شروع ب حرکت کرد و حتی هلن میتوانست نوکش را هم داخل خود حس کند: ل...لعنت...بهت
دیان تشر زد: بشمر!
سرش را محکم بر تخت کوبید و ادامه داد: سه... چ..چهار
دیان روی کصش را بوسید: هروقت ب ده رسیدی میتونی ارضا شی
زودتر از اون اتفاق بیوته کصتو میبندم
جیغی حرصی کشید و سعی کرد تند تر بشمارد
کلافه شده بود: شیش هفت هشت
اوه خدای من!
دیان خبیث مشغول مکیدن کصش بود
هلن خواست خود را رها کند که لبان دیان برداشته شدند و جایش کص هلن محکم در دست دیان فشرده شد و مانع ارضا شدنش شد: بشمر هلن!
کله شق!
زیر دل هلن درد گرفته بودو ب گریه افتاد و با کلافگی تقریبا جیغ کشید: نه ده!
دست دیان برداشته شد و دیان مک محکمی از کصش زد و با گاز ارامی هلن با شدت ارضا شد
دیان سرش را کنار کشید و با لذت خیره ی پیجو تاب و موج دادن بدن هلن شد
هلن تاکنون چنین ارضایی تجربه نکرده بود
درواقع مطمئن بود بهترین ارضایش بود
بیحال شده و به سختی خود را در اغوش دیان جا داد: تو چی پس؟
دیان بازویش را در دست فشرد و با شیطنت اب هلن را روی رانش مالید: لازم نیست عزیزم
تو جای هردومون اومدی!
هلن سر در گردنش برد: ولی تو هم میخوای خب
صدایش بی حال شده بود و داشت خوابش میبرد
دیان دست میان موهایش کشید: من چی میخوام خب؟
هلن انقدر خسته بود که یادش نمی امد: شکلات
دیان خندید و نگاهی ب هلن غرق در خوابو بیداری انداخت: اره من شکلات میخوام
اسمشم هلنه!
هلن لبخند زد: اره من شکلاتم!
و سپس خواب بر چشمانش غلبخ کرد و باعث شد دیان ب خنده بیوفتد: خنگ احمق

پارتی ک منتظرش بودییییییددد
ووت و نظر فراموشتون نشه عشقا💜

FingersOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz