جی: چه صبح قشنگیه!..
وی: وقتی از خواب بیدار شدی سیخ کرده بودی؟
جی: چی؟ نه...
وی: پس لخت توی بغل یه مرد بیدار شدی؟
جی: نهههه... چی داری میگی؟
وی: رویای خیسی داشتی؟
جی: ودفاک... چی داری میگییننیپس
وی: پس وقتی هیچ کدوم از اینا نیست چجوری صبح قشنگیه!
جی: ....
وی: اوه! پسرخاله ات. آره؟
جی: خدایا بلاخره.
وی: چی شد؟ بوسیدت؟ یا بفاکت داده؟
جی: ود.... تو چرا امروز اینجوری شدی؟
وی: میدونی یکم اعصابم خورده. تو به دل نگیر
جی: اوه...
وی: اره اوه..
جی: کسی ناراحتت کرده؟
وی: ناراحت که نه... در واقع اینجوریه که انگار من یکی رو ناراحت کردم.
جی: برات شخص مهمیه؟
وی: خیلی!
جی: واوو.. فاک...
جی: تو هیچ وقت زیاد درمورد خودت حرف نمی زنی و من الان شکه شدم...
وی: آره... خدایا.. اون خیلی برام مهمه من عاشقشم..
جی: چی؟ عاشقشی؟...
وی: آره... بیشتر از پنج ساله!
جی: ولی چرا بهش نمیگی؟
وی: نمی خوام از دستش بدم!
وی: اون منو به عنوان یه هیونگ، دوست، چمیدونم... اون منو اونجوری که دوسش دارم دوسم نداره! (پری پری🤣😭)
جی: هی من باید برم آماده بشم. ولی وقتی برگشتم خونه باید کامل بهم توضیح بدی.
وی: کجا داری میری؟
جی: میرم بیرون با پسرخاله ام.
وی: اون قضیه حرف زدن و اینا؟
جی: آره.. البته نمی دونم هنوز بهش نگفتم بریم بیرون.
جی: شاید قبول نکرد.
وی: قبول می کنه! خوب باهاش حرف بزن..
جی: باشه. دوست دارم💞💞
وی: بای.
KAMU SEDANG MEMBACA
cousins
Fiksi PenggemarCouple: Vkook Genre: Chat, romance, smut ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تهبونگ و جونگ کوک یه ساله که باهم چت می کنن و همه چی عالیه تا وقتی که جونگ کوک می فهمه پسرخاله ای که پنج سال پیش ترکش کرده داره دوباره به کره برمی گرده!...