Cigarettes After Sex

500 82 16
                                    

‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شلوغی بیش از حد بود. جمعیت زیادی الکل مصرف کرده بودن و خون داخل رگ‌‌هاشون در حال جوشش بود. صدای بلند موزیک کر کننده بود امّا هیچ گوش هوشیاری نبود که اذیت بشه. این پارتی فرق آنچنانی با بقیه نداشت. فقط یک فرق، که اون هم وجود اعضای مافیا و گنگستر در بین افراد معمولی بود.‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لرد اوه، جوان‌ترین رئیس سئول که به تازگی جایگاه پدرش رو به ارث برده، امشب همراه با افرادش به این پارتی دعوت شده بود. اوّل رغبتی به شرکت در این پارتی نداشت، امّا وقتی شنید که قراره همهٔ باند‌های بزرگ سئول اونجا حضور داشته باشن، شاخک‌هاش تکون خورد!‌
‌‌‌
لرد ماه‌های زیادی رو به دنبال قاتل پدرش گشته بود و بعد از کلی تحقیق و بررسی، فهمید که اسم باند مَجِنتا در این قضیه بکار رفته. اون متوجّه شده بود که مَستر کیم دارای یک پسر جوانه که تقریباً هم‌ سن و سال خودشه. همین جرقه‌ای برای این شد که لرد اوه به فکر دزدیدن اون پسر بیفته و از طریق گروگان‌گیری اون، انتقام پدرش رو از مستر کیم بگیره.

هرچند، دسترسی به اون پسر، تقریباً غیرممکن بود، چون اینطور که پیدا بود، اون اصلاً تمایلی به ادامه دادن راه پدرش رو نداره و فقط دنبال رویاهای شخصی خودشه! امّا چه رویایی؟ هیچکس نمی‌دونست!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* ‌‌‌‌‌مجنتا (magenta): سرخابی، ارغوانی
────────────‌‌────────
‌‌‌

‌‌‌‌
شات ویسکی رو کمی در دستش چرخوند و به یخ‌های درونش خیره شد. این دسته‌ از پارتی‌ها به هیچ عنوان مورد علاقه‌ی لرد نیستن. اصلاً نمی‌خواست خودش و افرادش مست بشه، چون اون فقط بخاطر پسر رئیس باند مجتا اینجا بود و بس. البته، لرد فقط امیدوار بود که اون پسر به این پارتی بیاد!
‌‌‌‌‌
"خبری نشد؟ نتونستید پیداش کنید؟"
‌‌‌‌‌‌
لرد خسته و کلافه از این همهمه، سؤال کرد و یکی از افرادش با جوابی کوتاه، مود رئیس خودش رو بیشتر از قبل پایین آورد. واقعاً که خسته بود!
‌‌‌‌‌‌‌
" نه قربان، خبری نیست. انگار نیومده!"
‌‌‌‌‌‌
اون پسر سرکش بدجوری رو اعصاب لرد رژه می‌رفت، قسم خورد بود روزی که پیداش کرد، برای روان خودش هم که شده از خجالت اون صورت درمی‌اومد! پلک‌هاش رو محکم فشار داد و بعد از کشیدن نفس عمیقی، شاتش رو سر کشید. گلو و قسمت بناگوشی فکش سوخت، اخمی کرد و غر زد: "مگه نگفتم برای من درصد این لعنتی رو انقدر بالا نبرید؟!"
‌‌‌‌‌
تا یکی زیر دست‌هاش اومد جواب بده، صدای دیگه‌ای برای رئیس جلب توجّه کرد! یکی از افراد خودش بود که تقریباً داشت نفس نفس می‌زد‌. سریع تعظیم کوتاهی کرد و به حرف اومد: "رئیس، پدرش اینجاست! خودش رو ندیدم ولی شنیدیم که قراره یکم دیگه به همه معرفی بشه!"
‌‌‌‌
"اوه! مثل اینکه پیرمرد تونسته مخ پسرش رو بزنه!"
‌‌
لرد پوزخندی زد و جواب پسر رو طوری داد که انگار با خودش داشته حرف می‌زده. پس به این ترتیب گرفتن اون پسر خیلی راحت‌تر می‌شد، پس می‌شه گفت یک هیچ به نفع لرد اوه! فقط باید صبر می‌کرد تا وقت شکار سر برسه!
‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌
‌‌‌
مَستر (Master): ارباب، رئیس
────────────‌‌────────
‌‌‌‌‌
‌‌‌‌
دیگه چیزی نمونده بود تا اون پسر بیاد جلو، از مقدمه چینی‌های پدرش کاملاً مشخّص بود که سعی داشت با دهن لمس و بدنی مست، صحبت کنه. ناگهان یکی از افراد لرد اوه اومد بالا سرش و خبر تازه‌ای رو بازگو کرد.
‌‌‌‌‌
"لرد؟ پسری که می‌خواستید بگیرید اینجاست. قبل از اینکه پدرش معرفیش کنه بریم دستگیرش کنیم؟"
‌‌‌‌‌‌
سهون رد انگشت بالا اومدهٔ نوچه‌ش رو گرفت و بالأخره به پسری که ماه‌هاست می‌خواد گروگان بگیرتش خیره شد. اوه! لرد، لحظه‌ای نفس کشیدن رو از یاد برد! اون پسرِ رئیس بزرگترین باند مافیای سئوله؟ امّا اون... اون بیشتر شبیه اروسه، الههٔ شهوت! لبی تر کرد و به زیردستش گفت دست نگه داره. اون بلک جگوارِ سکسی و وحشی طعمهٔ خودشه و هیچکس حق دست زدن به اون رو نداره! باید هرچه زودتر شکارش می‌کرد!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"نه، اینطوری شک می‌کنن. نیازی نیست شما کاری کنید، خودم کاری می‌کنم که برام روی زانوهاش بیفته!"
‌‌‌‌‌
بدون اغراق، اون پسر با موهای سرخابی بی‌نقص‌ترین و خیره‌ کننده‌ترین الماسه! نکنه برای همین رنگه که اسم باند مچنتا ئه؟ در‌ هرصورت، اون پسر بدجوری چشم لرد رو گرفته! چشم‌های کشیدهٔ اون در عین نگاه آرومی که داشت، خوی وحشی‌گری و سرکشی رو فریاد می‌زد! بلوز حریری که پوشیده بود، حتی از این فاصلهٔ زیاد هم برهنگی بدنش رو به نمایش می‌گذاشت و لب‌های لرد رو برای کبود کردن اون پوست خوشرنگ، خشک می‌کرد!
‌‌‌‌‌‌‌
"نمی‌خوام زیاد سرتون رو درد بیارم، به هر حال از پسرم ممنونم که ترتیب این پارتی رو داده و تمامی شما رو به عمارت نایت سانگ خودش دعوت کرده! لطفاً به عنوان تشکر، تشویقش کنید!"
‌‌‌‌
آخرین جملات مستر کیم بدجوری داخل گوش‌های لرد زنگ زد. چی؟! عمارت پسرش؟ اینجا برای خانوادهٔ کیمه؟! پس چرا دعوت کننده از خانوادهٔ دیگه‌ای بود؟! سریعاً جویای موضوع شد و جوابی که شنید، شوکه‌ش کرد!
‌‌‌‌‌
"ما توسط خانوادهٔ هوانگ دعوت شدیم، امّا انگاری همهٔ اینا از قبل برنامه ریزی شده که مثلاً مستر کیم ما رو با پسرش سوپرایز کنه! در واقع پسرش به باند اضافه نشده، فقط خواستن وجودش رو اعلام کنن که کسی فکر نکنه بعد از مرگ مستر کیم، این باند فرو می‌پاشه!"
‌‌
"چقدر... مضحکه! هرچند، نقشهٔ سوپرایزش واقعاً گرفت، اون موجود سرخابی بدجوری جریان خونم رو بالا می‌بره!"
‌‌‌‌
"حالا که هویتش فاش شده، تونستیم اطلاعاتی ازش بدست بیاریم. اینکه مثلا اسمش کیم جونگینه، امّا بین عموم به جگوار سیاه معروفه. شغلی که داره همین کاریه که انجام داده. اون ریاست چندین بار و عمارت‌های این شکلی رو بر عهده داره. خیلی آدم مغرور و خودپسندیه، حتی جواب سلام پدرش رو هم به زور می‌ده! مشکوک به گی بودنه امّا مدرک خاصّی براش نیست. فقط هیچکس تا به حال ندیده با دختری قرار بذاره و در حین مستی با مردا لاس می‌زنه. انگار بدجور بدمسته!"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اطلاعات خوبی بود، امّا یکیش بیشتر توجّه لرد رو جلب و پلک‌هاش رو ‌گشاد کرد! همین چند دقیقه پیش این خودش بود که با دیدن چهرهٔ اون پسر یاد جگوار سیاه افتاد! پس انگار لقب درستی رو بهش دادن، لقبی که هر کسی با دیدن اون به یادش می‌افته. جگوار سیاه، حیوانی واهمه انگیز امّا جذاب و خواستنی!
‌‌
زیردستش هنوز داشت توضیح می‌داد و لرد هم گوش می‌داد، امّا وقتی دید اون پسر داره به تنهایی از پله‌ها بالا می‌ره، چشم‌هاش برق زد. از طرز راه رفتنش مشخّص بود که مسته و این یعنی یک گل دیگه که به نفع لرد تموم می‌شد! شاتش رو پر کرد و از نوچه‌ش خواست ساکت شه.‌
‌‌
"خیلی خب، کافیه. من می‌رم طبقهٔ دوم، شکار شروع شد!"
‌‌‌‌‌‌
‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* اروس ( Eros ): الههٔ شهوت، عشق و سکس.
────────────‌‌────────
‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌
به آرومی از پله‌ها بالا رفت و وارد راهروی خلوت و تاریک شد. خوشبختانه به خاطر وضعیت خراب و سرمستی که همه داشتن، رفتن لرد به طبقهٔ ممنوعه راحت بود و کسی مزاحمش نشد. عجیب بود که بادیگاردی هم این اطراف پرسه نمی‌زد، امّا این مسئله انقدر برای لرد اوه اهمیت نداشت. اون فقط می‌خواست دومین شاتش رو همراه با اون بنوشه و بعد از تصاحب کردنش، به فکر دیگه‌ای برای گرفتن انتقام از مستر کیم بیفته!
‌‌‌‌‌‌‌‌
"حس نمی‌کنی زیادی بهم نزدیک شدی؟! لرد اوه سهون؟"
‌‌‌‌‌‌
لعنتی! چقدر صداش سکسی و آروم بود! صادقانه بگه، از خطاب شدنش جا خورد. همه جا تاریک بود، تنها منبع نور از طبقهٔ پایین نشأت می‌گرفت و این به درخشش چشم‌های وحشی پسر بیشتر کمک می‌کرد!
‌‌‌‌‌
"خب، قصد منم همینه؟ بلک جگوار!"
‌‌‌‌
"بیخیال! تو که اسمم رو می‌دونی، چرا الکی فیلم بازی می‌کنی؟!"
‌‌‌‌‌
خندید و لرد به یک لحظه حس کرد قلبش از جاش در اومد! این خنده برای پسرِ یک گنگستر کله گنده زیادی ناز و نرم نیست؟ لعنتی! فعلاً وقت فکر کردن به این موضوعات نبود! اون فقط باید موقعیت رو جوری تنظیم می‌کرد که کارشون به اتاق بکشه!
‌‌‌
"خوشحال می‌شم به اسم خودت صدات کنم، جونگین!"
‌‌‌
"تو که نمی‌خوای تا آخر عمر سر بحث اسم بمونی و نیای جلوتر؟!"
‌‌‌‌‌‌‌
خب مثل اینکه این پسر برعکس صدای خنده‌ش خیلی هم ناز و نرم به نظر نمی‌رسید! هر دوی اون‌ها می‌دونستن چی می‌خوان، پس این همه کشش برای زمان چه لزومی داره؟ آه، شاید چون لرد سهون مثل جونگین مست نیست!
‌‌‌‌‌‌‌‌
"دنبالم بیا... می‌خوام بهت یه چیزی نشون بدم."
‌‌
جونگین گفت و سهون مسخ شده دنبالش رفت، احیاناً که اون افسونگر نیست؟ آخه اون خیلی راحت کنترل لرد رو به دست گرفته! سهون هیچی نگفت، فقط به دنبال صدای برخورد کفش‌های جونگین با زمین رفت.
‌‌‌‌‌‌‌‌
مدت زیادی نگذشت که اون صدا متوقف شد و سهون هم ایستاد. در روبه‌رو فقط یک در شیشه‌ای قرار داشت که توسط انگشت‌های کشیدهٔ کیم باز شد. هر دو وارد بالکن شدن و سهون، محو تماشای منظرهٔ مقابلش شد. آسمان تاریک با یک گوی لکه‌دار و کرمی رنگ که می‌درخشید، و مقدار زیادی نقطه‌های نورانی و ریز تزئین شده بود. باد ملایمی می‌وزید و تار موهای لرد رو به بازی می‌گرفت.
‌‌‌‌
سهون چند قدم جلوتر رفت و با دست‌هاش به لبه بالکن تکیه داد. صدای موزیک هنوز بطور محو می‌اومد و فضا رو جذاب کرده بود. این صدای ملایم که انگار از ته چاه درمیاد، حس آهنگ شب رو القا می‌کرد، یا واضح‌تر گفته شه، آهنگ شبی که به آهنگ سکس معروفه! کمی جالب بود که اسم این عمارت هم نایت سانگه!
‌‌‌‌‌
این هوا، هوای سیگار کشیدن بود. شاتش رو روی لبه گذاشت، فندک و سیگاری از جیب به بیرون کشید و روشنش کرد. پوک اوّل رو که زد، حرف دلش رو زد.
‌‌‌‌‌‌‌‌
"از اینجا شب واقعاً زیباست! درست مثل تو! توام به طرز خارق‌ العاده‌ای زیبایی!"
‌‌‌‌
صدای خنده‌های اون شیطان سرخابی در هوای آزاد پخش شد و باز هم قلب سهون رو لرزوند. حالا جونگین هم کنار سهون قرار داشت و کمرش به لبه چسبیده بود. لرد مست نبود، امّا بخاطر دودی که به صورتش برمی‌گشت، چشم‌هاش سرخ و خمار شده بود.
‌‌‌
همون نگاه سرخش رو به جونگین داد؛ اون مست بود، بوی الکل می‌داد، موهاش حالت داشت امّا پریشون بود، صورتش سرخ به نظر می‌رسید و لبخند ملیحی روی لب‌هاش نقش بسته بود. همهٔ این زیبایی‌ها باعث شد دهن سهون برای پرسیدن سؤالی باز بشه: "تو... پوستت برنزه‌ست؟"
‌‌‌‌
"آره. خب که چی؟ چیه با برنزه‌ها حال نمی‌کنی؟!"
‌‌‌‌‌‌
"نه احمق، اتفاقاً این رنگ پوست تایپمه!"
‌‌
سهون به لحن تند امّا بانمک جونگین خندید. اگه عادت نداشت موقع خندیدن سرش رو پایین بندازه، الآن می‌تونست ببینه که جونگین محو چهرهٔ خندونش شده! به هرحال، همچین بدم نشد، چون دست‌ جونگین به زیر چونهٔ لرد اومد و بالا آوردش. سهون، از درون تعّجب کرد امّا خونسرد برخورد کرد. شاید منتظر حرکت بعدی بود تا هیجانش رو نشون بده!
‌‌‌‌
"چرا بی‌خود و بی‌جهت لفتش می‌دی؟ بیا و فقط چیزی که می‌خوای رو داشته باش!"
‌‌‌
"متأسفم، امّا من وقتی هیجان‌زده می‌شم که تو رو حتی بیشتر از الآن که داری التماس می‌کنی، ببینم!"
‌‌‌‌‌‌‌‌
" لعنت بهت! نکنه کینک داری؟!"
‌‌‌‌
"ابداً! فقط دلم می‌خواد که نگاه مغرور و وحشیت رو با دست‌های خودت رام کنی و روی زانوهات بیفتی، اونم درست جلوی من!"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌شاید اگه جونگین هوشیار بود هرگز ادامهٔ این جمله رو گوش نمی‌داد و با یک سیلی، این جو رو ترک می‌کرد. امّا اون الان مست بود و تحریک‌پذیر، پس این طبیعیه که الآن با شنیدن این کلمات، بیشتر از قبل سخت شه!
‌‌‌
"لعنتی، حیف که هورنیم! وگرنه بهت می‌فهموندم داری به کی دستور می‌دی!"
‌‌‌
"اوه! به کی دستور می‌دم، کسی که عطر توت فرنگی به خودش زده و رنگ موهاش سرخابیه؟! تو شاید برای دخترا یک فاک‌بوی جذاب و سکسی بنظر بیای، امّا برای من؟ اممم، اینجا دیگه قضیه فرق می‌کنه!"
‌‌‌‌‌‌‌
سهون خیلی رک و ساده داشت لحظه به لحظه نفس کشیدن جونگین رو سخت می‌کرد، اون چطور می‌تونه انقدر راحت با کلمات بازی کنه و چشم‌های پسر مو رنگی رو خمارتر از قبل بکنه؟! شاتی که روی لبه قرار داشت، توسط دست‌ سهون بالا آورده شد و به طرف لب‌های درشت جونگین کشیده شد.
‌‌‌‌
پسرک نگاه خمارش رو به لرد داد و با دیدن اون چشم‌های تاریک و خیره، حتی بیشتر از قبل تحریک شد. زیرلب نالهٔ ریزی کرد و لب‌های نیمه‌ بازش رو بازتر کرد تا راه برای نوشیدن ویسکی باز شه. کل اون مایع زرد رنگ رو یک نفس سر کشید و مغزش بیشتر از قبل سنگین شد! جونگین واقعاً حس می‌کرد بدنش داره توی آتیش می‌سوزه! 
‌‌‌‌
سهون با دیدن وضعیت جونگین پوزخند زد و نگاهش رو به شلوار پسر سُر داد. برآمدگی شلوارش کاملاً مشخّص بود و همین منظره دومین پوزخند لرد رو به صدا درآورد. مثل اینکه با یه موجود شدیداً هورنی طرف شده!
‌‌‌‌‌‌
"لعنتی، تو همین الانش هم سخت شدی!"

"شاید تو صبور باشی، ولی من نیستم، اوه سهون!"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جونگین غر زد و دیگه چیزی ندید، چون چشم‌هاش رو بست و لب‌هاش رو روی لب‌های سهون کوبید! لرد جا خورد امّا سریع به خودش اومد، با اینکه نمی‌تونست پوزخندش رو کنترل کنه، ولی خیلی خوب تونست کنترل بوسه رو به دست بگیره. وحشیانه و با عطش می‌بوسید، جوری که به دقیقه نکشیده هردو برای نفس گرفتن عقب کشیدن.
‌‌‌‌
"هممم، گرمه!"
‌‌‌‌‌
‌‌"بخاطر وجود منه! هرجا که باشم... دمای اونجا دو درجه می‌ره بالاتر!"
‌‌‌‌
جونگین حتی در این موقعیت هم دست از لاس زدن برنمی‌داشت و فقط وضعیت رو برای خودش بدتر می‌کرد؛ البته اگه می‌شد به جای گفتن لذّت‌ بخش‌تر، از کلمهٔ بدتر استفاده کرد! لرد از روی شلوار چنگی به باسن پسر زد و دست دیگه‌ش رو بین کتف‌هاش قفل کرد. جونگین هم متقابلاً گردن و موهای سهون رو مورد حمله قرار داده بود و همچنان سعی داشت لب‌های لرد رو ببوسه.
‌‌‌
بوسه‌ها و کبودی‌ها کم‌کم به گردن و ترقوهٔ هردو رسید و در همین حین، پاهای بی‌قرارشون به طرف در دیگری که گوشهٔ بالکن جای گرفته بود، قدم برداشت. معلوم نبود کی در رو باز کرد و کی با لگد بستش! فقط این مشخّص بود که هردو لحظه‌ای از هم دور شدن تا از دست لباس‌ها راحت شن، ولی جونگین به جای درآوردن لباس، از قفل بودن دو در اتاق اطمینان پیدا کرد.
‌‌‌‌
وقتی به طرف سهون چرخید، با لردی مواجه شد که فقط کتش رو درآورده و دکمه‌های لباسش رو باز کرده. ابرویی بالا انداخت و سوتی کشید. می‌تونست حدس بزنه چقدر بدن ورزیده و شونه‌های پهناوری داره، امّا نه تا این حد!
‌‌‌
"چقدر سکسی هستی! تو واقعاً برازندهٔ لرد خطاب شدنی!"
‌‌‌‌‌
"ممنون بیبی‌! خب، تو نمی‌خوای بهم نشون بدی چی داری؟ از همون جایی که ایستادی شلوارت رو در بیار! زود!"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تحکم صدای سهون لرزه‌ای پر از لذّت به تن مست جونگین وارد می‌کرد. چیزی نگفت و فقط کاری که ازش خواسته شده رو انجام داد‌. شلوار و شورتش رو با هم درآورد و حالا بلوز حریر و مشکی رنگش روی باسن و دیکش افتاد. منظرهٔ جالبی بود، جالب و سکسی! سهون لبخندی زد که با چشم‌های گرسنه‌ش در تضاد بود. با دست روی ران پاش زد و بدون استفاده از کلمات، پسر مو رنگی رو متوجّه کرد تا بیاد روی پاهاش.
‌‌‌‌‌‌
‌‌پسر مست با عشوه و دلبرانه خندید. شاید زیاده‌روی بود، امّا جونگین روی دست‌هاش فرود اومد و چهار دست و پا به طرف سهون رفت. جونگین بدون هیچ تلاشی سکسی و جذاب بود، وقتی این کارهای اغواگرانه رو انجام می‌داد، فقط راه نفس کشیدن رو برای بیننده سخت‌تر می‌کرد! درست مثل سهون که نمی‌دونست باید گلوی خشک شده‌ش رو تر کنه یا به ریه‌های بی‌چاره‌ش اکسیژن بده!
‌‌‌‌
"لعنت بهت! تو واقعاً خود کلمهٔ شهوتی، اروس عوضی!"

فاصله تموم شد و حالا جونگین همونطور که سهون از اوّل تصّور کرده بود، جلوش زانو زده بود و دست‌هاش رو روی پاهای لرد گذاشته بود. لرد نوازش‌وار دستش رو روی موهای جونگین کشید و پیشونی داغش رو بوسید. جونگین هم صدای عجیبی مثل خرخر گربه درآورد و بلند شد. ولی سهون فشاری به شونه‌های جونگین وارد کرد و اجازه نداد بلند شه!
‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌"اوممم؟ چرا نمی‌ذاری بیام بالا، لرد؟"
‌‌‌‌‌‌
"بهتر نیست قبلش یکم به اینی که از خواب بیدارش کردی رسیدگی کنی؟!"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مغز ‌جونگین کمی با تأخیر فهمید که منظور لرد چیه و بعد از اون، مشتاقانه خودش رو برای باز کردن زیپ و دکمهٔ بالا کشید. وقتی تونست دیک شق شدهٔ سهون رو بیرون بکشه، بخاطر سایز بزرگی که داشت، تعجب کرد! چشم‌هاش برق می‌زد ولی در همون لحظه به این فکر کرد که اصلاً داخل دهنش جا می‌شه؟!
‌‌‌‌
در همین حین سهون تمام ریکشن‌های جونگین رو داشت از بالا نگاه می‌کرد و لبخند خبیثانه‌ای به لب‌هاش اضافه کرد: "نگران نباش، اگه جا نشد فوقش یکم دور دهنت زخم می‌شه که خیلی هم سکسیه! به لب‌های درشت و سرخ تو که حالا کبودن، زخمی بودن میاد!"
‌‌‌‌‌‌
پسر مو سرخابی نالید و زبونش رو بیرون آورد. اوّل با لیسیدن اون دیک بزرگ شروع کرد و همون ابتدای کار، صدای سنگین شدن نفس‌های لرد به گوشش رسید. برای اینکه سریع‌تر اون حس خوب رو به سهون بده، زبونش رو تندتر از قبل تکون داد و گهگاهی هم -مثلاً- خیلی ناخواسته لب‌هاش رو دور کلاهک سهون قفل می‌کرد که ناله‌های سرخوش لردش رو به بیرون می‌کشید!
‌‌‌
جونگین بالأخره به مرحله‌ای رسید که تونست دهنش رو باز کنه و دیک سهون رو کامل به داخل دهنش بفرسته! ناشیانه امّا اغواگرانه سرش رو عقب و جلو می‌برد و با چشم‌های خمار و سکسیش به سهون نگاه می‌کرد.
‌‌‌‌‌
"فاک! با اون صورت سرخ و چشم‌های اشکیت از پایین بهم خیره می‌شی و دیکم رو ساک می‌زنی؟! آه‌‌... دلم می‌خواد انقدر به فاکت بدم که دیگه نتونی اینطوری با نگاهت دیوونه‌م کنی، بلک جگوارِ وحشی!"
‌‌‌‌‌‌‌‌
پسرک با اینکه دهنش پر بود امّا نیشخندی زد و همین حالت صورتش کافی بود تا سهون بدون درنگ داخل دهن جونگین ارضا بشه! وقتی دیکش رو بیرون کشید، تازه تونست ببینه که گوشهٔ دهن جونگین زخم شده و لب‌هاش با کام کرمی رنگش پوشیده شده! از نظر سهون، این صحنه جداً جذابه!
‌‌‌‌‌
"آه... جونگین... دلم می‌خواد همیشه این صورتت رو ببینم. فقط و فقط من ببینم!"
‌‌‌‌‌‌‌‌
جونگین لبخندی زد و وقتی این دفعه تلاش کرد تا بلند شه، کسی مانعش نشد. بالأخره روی پاهای سهون نشست، دست‌هاش رو دور گردنش قفل کرد و سرش رو به عقب فرستاد تا گردن کبودش رو بیشتر به رخ چشم‌های تیرهٔ لرد بکشه.
‌‌‌
سهون با دیدن گردن خوش‌رنگ و مرطوب جونگین، بی‌درنگ لب‌هاش رو روی پوست ارغوانی رنگش گذاشت و کبودی‌ اون قسمت رو تمدید کرد. مک می‌زد و ناله‌های سرمست جونگین رو درمی‌آورد. همزمان دست برد روی باسن برهنهٔ پسر و اسپنکی نثارش کرد، انقدر این کار رو تکرار کرد که آمار از دستش خارج شد؛ فقط این رو می‌دونست که عاشق ترکیب صدای اسپنک و نالهٔ پسریه که داره خودش رو بهش می‌ماله!
‌‌‌‌
"پسر بد! بابات می‌دونه اینجا داری خودت رو بهم می‌مالی و التماسم می‌کنی که داخلت رو پر کنم؟! همون بابایی که از شدّت مغرور بودنت حتی جواب سلامش رو هم نمی‌دی!"
‌‌‌‌‌‌
"اوممم... بابام، غلط می‌کنه! پیرمرد! آه... ازش بدم میاد!"
‌‌‌‌‌
"به هرحال، من از این وضعیت راضیم. همینکه آدمی به خود پسندی تو اینطوری جلوم کم آورده، یعنی برد برای من و باخت برای پدرت!"
‌‌‌‌‌‌
زیاد حوصلهٔ مکالمات طولانی رو نداشت، حتی جونگین هم توی مستی و شهوت غرق بود و چرت و پرت می‌گفت! پس بهتر بود قبل از اینکه مزه‌ش بپره، بره سراغ اصل کاری، یعنی به‌ فاک دادن این پسر خوشگلِ روبه‌روش!
‌‌‌‌‌‌
زیر ران جونگین رو گرفت و بلندش کرد، کمی خودش رو جا‌به‌جا کرد و بعد بدن داغ پسرک رو روی تشک پرت کرد. جونگین به خودش می‌پیچید و دیگه حتی چشم‌هاش درست جایی رو نمی‌دید‌، مغزش نمی‌تونست تاری دیدش رو کنترل کنه و به تنها چیزی که فکر می‌کرد، لذّت پایین‌ تنه‌ش بود!
‌‌‌‌‌‌
سهون کشوی کنار تخت رو باز کرد و خیلی کلیشه‌ای، لوب رو از داخلش برداشت. انگشت‌هاش رو کاملاً با لوب پوشوند و خیس کرد و همونطور که سعی کرد اون‌ها رو داخل جونگین قرار بده، روی بدن خوش‌رنگ و مرطوبش خیمه زد و معاشقه رو از سر گرفت.
‌‌‌‌
"اوممم..! لرد‌‌... انگشت نه، خودت!"
‌‌‌
"خیلی عجولی بچه! یکم صبر کن!"
‌‌‌‌
از روی پارچهٔ حریر لیسی به نیپل‌ جونگین زد و یک بار دیگه لرزشی لذّت‌بخش به بدن پسر هدیه داد. چند بار دیگه کارش رو تکرار کرد و ناله‌های جونگین رو بیشتر از قبل درآورد. حس خیسی اون پارچه که به سرعت به دلیل هوا خنک می‌شه و با نفس و زبون داغ سهون ادغام می‌شه، بی‌نظیره و این پارادوکس جونگین رو به یک دنیای دیگه دعوت می‌کنه!
‌‌‌‌
این بار دکمه‌های پیرهن رو باز کرد و حالا بدون مزاحمت هیچ گونه پارچه‌ای، مشغول بوسیدن و کبود کردن سیکس‌ پک‌های جونگین شد. انگشت‌هاش همچنان داخل جونگین در حال عقب و جلو شدن بود و اون قسمت رو حسابی گشاد و خیس کرده بود.

"هممم، توام بدن خوش فرم و جذابی داری، بلک جگوار!"
‌‌‌‌‌
سهون آخرین بوسه رو روی ‌‌‌‌وی‌لاین گذاشت و بعد، انگشت‌هاش رو درآورد. این دفعه‌، نوبت دیک خودش بود که داشت از درد می‌ترکید! دیک خودش رو روی مقعد پسر تنظیم کرد و بعد، تمامش رو داخل سوراخ نبض دار مقابلش فرو برد. دیواره‌ها خیلی زیاد تنگ نبودن که درد زیادی رو به جونگین وارد کنن. امّا از اونجایی که جونگین مست بود، حتی اگه دردی هم ایجاد می‌شد بدنش حس نمی‌کرد!
‌‌‌‌‌
لرد دیکش رو خارج کرد و این بار یک ضرب واردش شد. این حرکت باعث شد دیکش مستقیم به پروستات جونگین برخورد کنه و رعشه‌ای سرشار از سرخوشی و لذّت به مغز و بدن غرق شده در شهوتش وارد کنه! سهون، دیگه طاقتش سر اومد و شروع کرد به بی‌وقفه داخل جونگین کوبیدن! پسر مو سرخابی هم درست مثل لرد بدون لحظه‌ای سکوت می‌نالید و از شدّت لذّت به هق‌هق افتاده بود!
‌‌‌‌‌
"هااه... لرد... سهون‌‌..! همفف... هقق!!"
‌‌‌‌
"لرزش صدات رو دوست دارم، جونگین! آه... حتی... حتی خودت رو هم... دوست دارم! هاه‌‌..."‌
‌‌‌‌‌‌‌
"مممم... ابراز علاقه‌‌... رو بذار... هفف... فردا... عااهه... من دارم... میام! "
‌‌‌‌‌‌
سهون انگشتش رو گذاشت روی کلاهک جونگین و اجازه ارگاسم رو بهش نداد. پسر نالهٔ بلند و پر از نیاز کرد، امّا لرد توجّهی بهش نکرد. فقط بیشتر و بیشتر غرق چهرهٔ سرخ شده‌، چشم‌های خمار و لب‌های متورم و نیمه‌ باز جونگین شد. یک بار دیگه روی صورتش خم شد و لب‌هاش رو بوسید، دور دهن و حتی چونهٔ هردو از بزاق خیس بود ولی کی بود که اهمیت بده؟! خب... هیچکس!
‌‌‌‌
عقل از سر هردو پریده بود، فقط مثل دیوونه‌ها همدیگه رو در آغوش گرفته بودن و تخت رو به غژ غژ می‌انداختن! سهون چند بار دیگه درون جونگین کوبید تا اینکه حس کرد بطور غیرارادی تپش قلبش تندتر و نفس‌هاش سریع‌تر شد، وقتی کمرش تیر کشید دست از روی کلاهک و دیک متورم جونگین برداشت و اجازه داد همزمان و با همدیگه اون حس اوج و ارگاسم بعدش رو احساس کنن!
‌‌‌‌
سیاهی چشم‌های جونگین از لذّت به عقب برگشته بود و بی‌جون می‌نالید. منظرهٔ زیبایی بود، اینکه یک بدن طلایی و خیس از عرق اینطوری زیرش از شهوت به لرزه می‌افتاد، صورت سرخش ذره‌ای اکسیژن طلب می‌کرد و برای دریافت لذّت بیشتر به التماس می‌افتاد، منظرهٔ بسیار زیبایی بود!
‌‌‌‌‌
"خب آقای جونگین، اینم از خواستهٔ جفت‌مون که بهش رسیدیم. حالا چی؟ حالا می‌تونم ابراز علاقه کنم؟"
‌‌‌‌
"ها‌ه... چه ابراز علاقه‌ای..؟ تو لرد و... صاحب منی دیگه..! این اعتراف کردن‌‌... داره؟! اه... می‌خوام.. بخوابم..!"
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"چی؟! تو چی گفتی؟! هی!"
‌‌‌‌
برای شنیدن دوبارهٔ حرف‌های پسرک کمی دیر بود، چون جونگین بخاطر خستگی سکس و میزان الکلی که داخل رگ‌هاش بود، بی‌هوش شد! سهون با دیدن صورت غرق خواب جونگین لبخند زد و خودش برای تمیز کردن پایین تنه‌شون دست به کار شد. شلوار جونگین رو پوشوند و پتوی نازک رو روی بالاتنهٔ نیمه برهنه‌ش انداخت، چون دکمه‌هاش رو نبسته بود تا پسر خوابیده احساس خفگی بهش دست نده. وقتی کارش با جونگین تموم شد، به طرف لبهٔ تخت رفت و نشست. 
‌‌
"می‌خواستم با گروگان گرفتنت پدرت رو اذیت کنم. امّا انگار شکست خوردم و باید به فکر یه راه دیگه برای ضربه زدن به پدرت باشم. چون تو اونی هستی که در این نقشه به قلب من ضربه زد، ضربه‌ای که بهش می‌گن عشق؟ آه نمی‌‌دونم... در کل، ازت خوشم اومده، بلک جگوارِ من!"
‌‌‌‌‌‌‌‌
دکمه‌ و زیپ شلوار خودش رو هم بست و دوباره به طرف تخت برگشت، همون‌جا به تاج تخت تکیه زد و سیگارش رو روشن کرد، واقعاً که طعم سیگار بعد از سکس، طعمی فراتر از بهشته! و سهون، دوست داشت این طعم رو وقتی که تا صبح به صورت خوابیدهٔ معشوقهٔ جدیدش نگاه می‌کنه، بچشه.
‌‌‌‌‌
"آره، من فقط و فقط لرد توام!"‌
‌‌‌‌


────────────‌‌────────


‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌THE END.

چطورید؟ خوبید؟ 🤭
تیزرهای دیروز رو دیدید؟ محشر بود! 🫣
من که یه دور مردم و زنده شدم 🫠
امیدوارم از این وانشات لذّت برده باشید 💛
‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

Cigarettes After Sex 🚬Where stories live. Discover now