★ Part 17.

3K 311 118
                                    

سلام خوشگلا 🤧🤧
من اومدم با پارت جدید💋
عیدتون مبارک باشه خوشگلا 💋

قبل از اینکه بریم سراغ داستانمون میخواستم یه چیزی بگم... از حالا به بعد برای هر پارت داستان پوستر میخوام درست کنم و بزارم... قبلا توی سایتای دیگه برای داستانام از این کارا میکردم نمیدونم اینجا چرا تنبل شدم... 🤧😂😂

امیدوارم از پوستر ها و کاورایی که درست میکنم خوشتون بیاد 😙

فالو یادتون نره...
منتظر حمایت هاتون هستم ಥ‿ಥ

عا راستی خیلی وقته از اسم داستانم راضی نبودم... عوضش کردم... 🤧
♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶

صدای رعد و برق کل امارت رو پر کرده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

صدای رعد و برق کل امارت رو پر کرده بود... وسط حیاط روی زانوهاش نشسته بود... کاملا سر تا پا خیس شده بود و آب از موهاش چشمه میکرد... هنوز باورش نمیشد چه اتفاقی افتاده... هنوز توی شوک بود... واقعا... ترکش کرده؟؟!!
گلبرگ های رز توی دستش رو نوازش میکرد و یه شدت اشک میریخت... قطره اشک از چشمش سرازیر شد و با قطره بارونی که روی گونه اش میخورد یکی شد و از صورتش روی گلبرگ های گل چیکه کرد...

قلبش توی سینه اش فشرده شده بود...
احساس میکرد... دیگه نمیتونه... بدون اون... دووم بیاره...

یکدفعه آسمون غرشی کرد و صدای رعد و برقی بلند شد که در همون لحظه با صدای فریاد جونگ کوک یکی شد و شدت ناراحتیش رو دو برابر کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یکدفعه آسمون غرشی کرد و صدای رعد و برقی بلند شد که در همون لحظه با صدای فریاد جونگ کوک یکی شد و شدت ناراحتیش رو دو برابر کرد...

کوک با اشک : تهیونگگگگگگگ!!!!

بعد از اون فریاد و زجه بلندی که زد احساس کرد تمام انرژیش یکدفعه تخلیه شد و تحلیل رفت... درحالی که روی زانوهاش نشسته بود... سرش گیج رفت و تعادلشو از دست داد و پخش زمین شد!!
اهمیت نمیداد که بارون چقدر شدید باشه و داشت زیر قطره های بیرحم آسمون خیس میشد... اصلا اهمیت نمیداد!!!
تنها... شاخه رز رو به قلبش میفشرد و اشک میریخت...
فقط اشک!!

★JEON MAFIAˢᵗʸˡᵉ ᴸᵒᵛᵉ 🕶[ Kookv] | CompletedWhere stories live. Discover now