one

191 13 9
                                    

دون در زدن با اخم وارد اتاقش شدم و درو پشت سرم بستم
با عصبانیت رفتم سمتش و جلوش تکیه به میز کارش وایسادم
_ببین اصلا خوشم از این منشی جدیده نمیادهااا گفته باشم
اروم خندید و درحالیکه یه دستش توی جیبش بود بهم نزدیک شد و دو دستشو گذاشت دو طرف روی میز کارش و روم خم شد
+اینو تو تعیین میکنی ؟
پشت چشمی نازک کردم و به سمت مخالفش نگاه کردم و دست به سینه گفتم
_اره که من میگم ...اخراجش میکنی وگرنه دیگه نمیزارم بیای ش...یا یا چیکار میکنی
اروم تو گردنم خندید و هوف کرد توش و گفت
+باشه هرچی شما بگی عزیزم
لبخند زدم ولی سعی کردم جلوشو بگیرم که تهیونگ نبینه
_حالام برو عقب
دستاشو رو پهلوهام گذاشت و عمیقتر گردنمو بو کرد و بوسه ریزی پشت گوشم گذاشت
+عطر تنت مستم میکنه چطوری جلوی خودمو بگیرم وقتی تو اغوشمی؟
لبخندم بزرگتر شد ‌تا خواستم جواب بدم در به سرعت باز شد
:شنیدم یه خرگوش وحشی ول شده تو شرک...اوه
با یه لبخند ساختگی به چشمای تهیونگ نگاه کردم و بعدم یه نگاه به جین انداختم و گفتم
_ددی،میشه این شونه پهن عوضی روهم اخراج کنی؟
صدای جین با عصبانیت اومد درحالیکه به سمتمون میومد دستشو تو هوا تکون داد
:یا یا کیم جونگکوک،من هیونگتم تخم سگ
برگشتم سمتش و با داد چشامو بستمو و تقریبا رو میز ولو شدم تا بگیرمش ولی تهیونگ سریع گرفتم
_چرا در نمیزنی وقتی میای؟هاها؟شاید تهیونگ داشت منو می....ممممممم
دست تهیونگ مانع ادامه دادنم شد
:به من چه شما دائم الحشرید تخم جن
بیشتر تقلا کردم تا خودمو ازاد کنم
_تکمچک نامدوته
:چی میگی تو فلج
دست تهیونگو گاز گرفتم وقتی دستشو برداشت سریع گفتم
_تخم جن دوست پسرته
تهیونگ سریع منو چرخوند و توپید
+جونگکوک....کافیه
و با اخم بهم خبره شد
اشک تو چشام جمع شد و به تهیونگ نگاه کردم و اروم گفتم
_منکه چیز...
+اوکی چیزی نگفتی ولی کافیه خب؟
جین که شرایطو بد دید اروم عقب عقب رفتو سریع رفت بیرون و درو اروم بست که وقتی برگشت با یونگی دست به سینه روبرو شد
ج:یا مسیح
ی:دقیقا باز چیکار کردی؟
جین اروم از حالت خمیده درومد و با پوزخند:هع...بچه میترسونی؟
یونگی سریع پخی کرد که جین رنگ به رنگ شده برای اینکه داد نزنه یه چرخ زد و خودشو چسبوند به در و تکون نخورد:یونگی به مسیح میکنمت
ی:مال این حرفا نیستی




_ولی تو داری الکی بهم میپ...
تهیونگ شقیقه هاشو با انگشت شست و اشارش مالوند و چشماشو کوتاه بست
+جونگکوک عزیزم تو مود خوبی نیستم
_دروغ نگو تا قبل از جین هیونگ داشتی میخندیدی
+باشه...ببخشید یکم عصبی شدم
خم شد و اروم لبمو بوسید
دستامو دور گردنش حلقه کردم و سرمو رو سینش گذاشتم
_دلم برات تنگ شده بود
متقابلا دستشو دور کمرم حلقه کرد و روی موهامو نرم بوسید
+منم دلم تنگ شده بود
_اگه تنگ شده بود تا دیرموقع تو این سگد...یعنی خب...توی این شرکتت نمیموندی
اروم لبمو گزیدم و بیشتر خودمو تو سینش پنهان کردم
نزدیک بود باز فحش بدم
اوف خو چرا دهنم اینجوری شده؟چقتش خراب شده
اره چفتش خراب شده
کار جین هیونگه
تقصیر من که نیست
اونه که همش حرف زشت میزنه
هیونگ بی ادب
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو اورد بالا
+ببخشید...با من میمونی تا بریم یا خودت میری؟هنوز کارام مونده
اخم ریزی کردم و با تخسی و صدای اروم جواب دادم
_نه خودم میرم...فقط
چونمو دوباره اورد بالا تا بهش نگاه کنم
+فقط چی عزیزدلم
_میشه بیستر بغلم کنی؟
خنده ی بمی کرد و بیشتر بغلم کرد
نفس عمیقی تو اغوشش کشیدم و عطر تنشو عمیقا بوییدم
سرمو اوردم عقب و زیر چونشو بوسیدم و به چشمای کشیده ی خمارش نگاه کردم
_تهیونگ...زود برگرد من دیگه میرم
+باشه
لبخند زدم و رو پنجه پا کمی بلند شدم و لبشو عمیق بوسیدم
حواستم برم عقب ولی سریع دستش روی گودی کمرم قرار گرفت و بیشتر منو چسبوند به خودش
لبمو میبوسید و گاز میگرفت وقتی بیشتر به کمرم فشار اورد با هیجان اه ارومی کشیدم که سریع زبونشو وارد دهنم کرد و گازهای ریزی از لبم میگرفت
وقتی جدا شد مطمئن بودم لبم ملتهب شده یه بوسه دیگه روی لبش زدم و سریع به عقب چرخیدم و به سمت در رفتم و خارج شدم
کفتی نگاهم به میز منشی افتاد اخم بزرگی کردم
وقتی از کنار میزش رد میشدم زیر لب جوری که بشنوه گفتم
_عملی بد ریخت
:ببخشید؟
با اخم چرخیدم و توپیدم
_چیه؟
:ام...فکر کردم چیزی گفتید
_اره گفتم گونه هات پروتزه لباتم تزریقه و ابروهاتم لیفته و به طرز ضایعی هم زاویه گذاشتی
:اوه...
بیشتر اخم کردم
با کیجی و تعجب نگام کردم به سمتش رفتم و روی میزش خم شدم
سکوت
سکوت
_چشماتم که لنزه
رو پاشنه پا چرخیدم و به سمت در حرکت کردم
وقتی به اتاق جیمین هیونگ رسیدم بدون در زدن داخل شدم که با یه جیغ دستمو رو چشام گذاشتم و با گریه نمادین رو پاهام پریدم
_چشام چشام چشام
صدای شلپ شلپ قطع نمیشد
:اه...کونی عوضی ...عاه چرا در...اوه ...چرا در فاکیوووووو گذاشتم اینجااااا
داد زدم
_اولا که تو نذاشتی دوما تو کونی نه من

Did something happen?Where stories live. Discover now