منو ببخش لوسی

413 27 3
                                    

❌❌❌هشدار: پارت شامل صحنات خشن بی دی اس امی و پابلیک می‌باشد❌❌❌

#پارت63

زیر گوشش چندبار تکرار کرد: منو ببخش
میدونی که چاره ای ندارم
لبان لرزان لوسی بلاخره باز شد: اشکالی نداره
هرکاری لازمه برای انجل میکنم
حتی اگه معنیش اینکار باشه
نیک با بوسه ای طولانی از او فاصله گرفت، بوسه ای که تا حدی توانست تشویش هردو را ارام کند
عقب کشید و نقاب نیک ترسناک و خونسرد را گذاشت
قلاده را به گردن باریکش بست و بندش را جلو کشید: میخوام همه خوب دقت کنن این حیوون چطوری راه میره!
هم شما مستر ها و میسترس ها هم بقیه ی دام هایی که اموزش اسلیوا باشونه!
کسی بخواد توی جشن خراب کنه مسئولیتش با خودشه
به لوسی اشاره زد شروع به راه رفتن کند و با اولین قدمش شلاق روی کمر لختش فرود امد: کمر باید پایین باشه!
لوسی لبش را گاز گرفت و کمرش را پایین داد و دوباره شروع ب راه رفتن کرد
شلاق دوباره بر تنش فرود امد و صدای نیک طنین انداز شد: وقتی دارین راه میرین محکمو اصیل راه برین!
شلاق بعدی: سر باید بالا باشه
دوباره لوسی را مجبور به راه رفتن کرد: دستا صاف باشه
و دوباره سوزش شلاق
لوسی به ناله افتاده بود با اینکه حس میکرد نیک تمام تلاشش را برای زدن ضربه های اروم میکند
ولی ان شلاق لنتی درد زیادی داشت
اِریس با هیجان و خوشحالی روی صندلی نشسته بود و به نمایش جذاب آن دو نگاه میکرد
جلوی او دو پسر زانو زده بودند و پاهایش را میبوسیدند
بشکن زد: هی تو!
دختر ریز نقشی که با دقت به صحنه خیره شده بود ناگهان از جا پرید و به سمت اِریس رفت: بله بانو
اِریس از موهایش اورا کشید: زودباش به بانوت خدمت کن
لباس زیرش را بیرون کشید و سرش را به بین پای خود برد: شروع کن کارتو!
سپس دوباره با هیجان و برق در چشمانش خیره ی نمایش نیک شد
اعتراف کرد نیک جذابیت زیادی داشت و همه جا حرف بود که او چقدر مستر ماهری است
این حرف ها تحریکش میکرد اورا انقدر خورد کند که جلویش به پای او بیوفتد
نیک و لوسی به اخر صحنه رسیده بودند که صدای اِریس بلند شد: ولی بنظر من همه متوجه نشدن یه حیوون چطوری راه میره
بنظرم حیوونت یه چیزی کم داشت نه؟
دم پلاگ سفیدی در دستش تاپ میخورد: بقیه موافق نیستن؟
کسی هم بود که جرئت داشته باشد با اِریس مخالفت کند؟ البته که نه!
دم را روی سکو درست جلوی پای نیک پرتاب کرد: چرا یبار دیگه واسمون توضیح نمیدی؟
و کمرش را جابه جا کرد تا زبان دخترک را روی کصش بیشتر حس کند
نیک انواع مختلف شکنجه را روی اِریس در ذهنش تصور میکرد
اما در ظاهر خونسرد بود، میدانست هرچقدر بیشتر نشان دهد چقدر در فشار است اریس بیشتر لذت میبرد و او قرار نبود چنین کاری کند
دم را برداشت و به پشت سر لوسی رفت
میدانست لوسی چقدر با پلاگ مشکل دارد و ان را به سختی تحمل میکند
صدای اهو ناله ی بلند شده ی اریس به ان ها زمان میداد تا خود را اماده کنند: هی لوسی؟
لوسی با بدنی زخمی و اشک هایی که دیگر بند نمی امدند نیک را نگاه میکرد: هیچی نگو نیک!
فقط چیزی که میخوادو بش بده
نیک سر تکان داد و پشت او قرار گرفت
بند سفید را از روی بدنش کنلر زد و بی توجه به جمعیت بزرگ توی سالن مشغول نوازش کردن بدن و سوراخ مقعد لوسی شد
اگر بدنش را شل میکرد راحت تر میشد
هرچند با وجود ترس و شرایطی که در ان قرار داشتند کار بسیار سختی بود
انگشت کوچکش را به سختی درون مقعد لوسی فرو برد که باز صدای نکره ی اِریس بلند شد که بخاطر زبان زدن های تند تند دخترک بین پایش منقطع بود: هی..لو سی آه فاک... چرا صدای ....صدایی از تو نمی...نمیشنویم...
نکنه حال نمیکنی.... مستر....مسترت به...فاکت بده
لوسی ارام شروع ب ناله کردن کرد
چشمانش را بست و سعی کرد بهترین خاطرات خودش نیک و انجل کوچولویشان را به یاد بیاورد
تنها کسانی بودند که بخاطرشان این شرایط را تحمل میکرد
پلاگ که داخلش شد جیغی معصوم و از‌ته دل کشید
نیک بی توجه به بقیه در اغوشش کشید: هی عروسک اروم باش
اروممم
من کنارتم!
منو ببین؟!
سرش را بلند کرد و خیره در چشمان قشنگش گفت: هیشش تموم میشه بت قول میدم‌یه روز تقاص کاراشونو میگیریم!
از لوسی جدا شد و دوباره به ابتدای سکو باز گشتند تا اینبار بهتر نشان دهند یک حیوان چگونه راه میرود
اینبار برای لوسی زجر اور تر بود که کمرش را داخل بدهد و حرکت کند
علاوه بر ان بدن زخمی اش هم دیگر تحمل ضربات بیشتری را نداشتند و هرلحظه ممکن بود از حال برود
بر عکس ان دو که تمام کار هایشان از روی انزجار و اجبار بود اریس خمار شده بود و صدای ناله هایش در فضا میپیچید و همه را شهوتی میکرد
توما با لذت خیره ی اریسی بود که به خاطر حالت کمرش میتوانست کصش را ببیند که زبان صورتی دخترک میان ان حرکت میکند
از بالا به پایین
حتی دوپسری که جلویش زانو زده بودند مشخصا تحریک شده بودند اما چیستیتی هایشان اجازه ی بلند شدن دیکشان را نمیداد
راه رفتن لوسی این بار سریع تر تمام شد و اِریس که بلاخره به رضایت رسیده بود بیحال روی صندلی اش نشسته بود

#ادامه

با دست اشاره زده و به کمک توما ایستاد: خب بد نبود جنده
میتونی بری
و نیک؟
نیک با تنفر و انزجار به ان شیطان در لباس ادم خیره شد: دیگه چی میخوای؟
اریس لبخند زد: شب اتاقم منتظرم بیای!
لوسی و نیک انقدر اسیب دیده بودند که دیگر برایشان مهم نبود اینبار اریس چه بازی روانی ای دارد
نیک تنها سر تکان داد و عروسکش را در آغوش گرفته و از ان سالن کذایی خارج شد
همانطوری که لالایی ای زیر لب برای ارام کردن لوسی میخواند و دائما اورا میبوسید

❌دوستان در خصوص مطالب این چندپارت دوباره شمارو به مطلب نوشته شده با سرفصل(توجه)  ارجاع میدم که در خصوص رضایت و امنیت طرفین نوشته شده❌

FingersDonde viven las historias. Descúbrelo ahora