-من مادرشم!
-به من ربطی نداره که کی به دنیاش آورده! من اجازه نمیدم با خودت ببریش. وقتی زنده بود براش چیکار کردی که حالا بخوای برای جسدش بکنی؟
جونگین بلندتر از اوه جینا فریاد زد و زن پلکهاش رو برای ثانیهای روی هم فشرد. سعی کرد خونسرد تر از قبل حرف بزنه. این که هردو صداشون رو بالا ببرن عملا فا یدهای نداشت. باید طوری حرف میزدن که بتونن طرف مقابل رو قانع کنن و اوه جینا مهارت قابل قبولی درش داشت.-میخوام براش مراسمی بگیرم که در شأنش باشه. تو میخوای چیکار کنی؟ ها؟ تو خودت باعث شدی بمیره و حالا هم همینطور میخوای دفنش کنی؟ اصلا بهش اهمیت میدادی؟
سعی نداشت تیز و تند حرف بزنه اما این تغییر یکم براش سخت بود. جونگین تکخند زد و همزمان که دستش رو بین موهاش میکشید به سمت دیگه چرخید. نمیخواست این زن رو ببینه. بیشتر از بیست سال پسرش رو رها کرده بود و حالا میخواست چیکار کنه؟ ببرش جایی که پولدارها رو دفن میکنن؟ مطمئن بود که هون همچین چیزی نمیخواد. اون وابسته به تجملات نبود. دوست نداشت که پول زیاد زندگیش رو دگرگون کنه چه برسه به قبرش رو...
سرش رو پایین انداخت و چند تا نفس عمیق کشید.-سهون جنگل رو دوست داشت. دیدن طلوع خورشید رو دوست داشت. نمیخوام ببرینش جایی که عصا قورت دادهها میان برای دفن عزیزاشون عود روشن میکنن. اون لیاقتش بیشتز از ایناست.
لحنش آروم و تا حدی غمگین بود. برعکس خانم اوه. اون زن خونسردتر از هر زمان دیگهای بود و ابروهای باریک و چشمهای کشیدش درست مثل سهون در دیدگاه اول احساس سردی میدادن.
-ببین... جونگین...
برای اولین بار صداش زد. معشوق تنها پسرش رو صدا زد. چند روزی میشد که دیگه اون گارد سابق رو نسبت به این خون آشام نداشت اما بازهم براش سخت بود که باهاش کنار بیاد.
-متوجهم که... پسرم رو دوست داشتنی. ولی تو چیزهایی که من میدونم رو راجع بهش نمیدونی.جونگین ابروهاش رو درهم کشید و اوه جینا زبونش رو روی لبهای سرخش کشید.
-مطمئن باش کاری نمیکنم که عذاب بکشه...جونگین نگاهش رو بین اجزای صورت زن چرخوند. سهون مرده بود. اون هیچکاری دیگه نمیتونست برای آرامشش بکنه. بدن بیجونش الان توی سردخونه بود و دیگه هیچ کاری فایده ای نداشت. کسی دیگه نمیتونست لبخند به لبهای باریکش بیاره.
-من باید با خودمم ببرمش. مطمئن باش که پشیمونت نمیکنم. این کار...
مکث کرد و نگاهش رو از خون آشام دزدید. کافی بود. خیلی به خودش مطمئن بود و حتی ذره ای احتمال این رو نمیداد که شاید اون اتفاقی که توی ذهنشه نیفته.-من فقط میخواستم جایی باشه که خوشحالش کرده باشه.
جونگین به تلخی عقب کشید. بهرحال اون مادرش بود و جونگین یه دوست پسر بی نام و نشون. جسدش به مادرش تحویل داده میشد.
DU LIEST GERADE
⌞ Eternal Darkness ⌝
FantasyFiction ↬ تاریکی ابدی Couples ↬ Chanbaek, Kaihun Genre ↬ Supernatural, Romance, Angst, Smut NC ↬ +18 Auther ↬ Narcis ••━━━━━━━━━━━━━━•• ✶【 خلاصه داستان 】✶ ❧ Kaihun: کیم جونگین یه خونآشام مقرراتیه که درخواستی برای منبع تغذیه میده...چی میشه اگه پس...